
تو به دست هاي من فکر کن
من به تنت
هرجا که باشم
دستهام گُر ميگيرد
شعلهور ميشود
تو به چشمهاي من فکر کن
من به راه رفتنت
هرجاي اين دنيا باشي
ميآيي
نارنجي من
سراسيمه و خندان ميآيي
تو به خورشيد فکر کن
من به ماه
زماني ميرسد که هر دو در يک آسمان ايستادهاند
روبروي هم
به شبي فکر کن
که نه ماه دارد ، نه خورشيد
تو را دارد
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شعر گرافی عاشقانه , شعر ناب , کابه شعر

شادي داشتنت
شادي بغل کردن سازي ست
که درست نمي شناسمش
درست مي نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
تو از همه جا شروع مي شوي
و من هربار بداهه مي نوازمت
از هر جاي تنت
سبز آبي کبود من
لم بده ، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر ياس فراگيرم شو
بگذار يادت بگيرم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عاشقانه عباس معروفي
.jpg)
هيچ چيزي از تو نمي خواستم
عشق من
فقط ميخواستم
در امتداد نسيم
گذشته را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستارههاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
ميخواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه ميايستي
هيچ چيزي
جز دستهاي من
بر سينهات دل دل نکند
ميخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شهر
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عاشقانه عباس معروفي
.: Weblog Themes By Pichak :.
























