دوستت دارم را
در دستانم ميچرخانم
از اين دست به آن دست
پس چرا
هروقت ميخواهم
به دستت بدهم نيستي ؟
چرا اينجا نيستي
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم
از جنس تنم
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهاي تو بدوزم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عباس معروفي , شعر نو عباس معروفي

چرا پنهان کنم ؟
راز آن است که
کس نداند
اما خدا ميداند.
و تو هنوز نميداني
که من
چقدر دوستت دارم
((عباس معروفي))
برچسب ها: شعر ناب , شعر کوتاه , اشعار عباس معروفي , عباس معروفي

تو که دست هات
توفان را مهار مي کند
چرا دلم
بيقرارتر مي شود هر دم ؟
تو که نگاهت
به امواج سهمناک دهنه مي زند
چرا تشنه تر مي شوم هر روز ؟
چرا مي روي
که در تاريکي خانه گم شوم ؟
بانوي پاييزان
اگر هرشب
موهات را نفس نمي کشيدم
که نمي فهميدم
خدا عاشق نگاه مست توست
ديدي با من چه کردي ؟
ديدي سرنوشتم عوض شد ؟
حالا بيا سرنوشت تو را هم
عوض کنم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عباس معروفي , شعر نو عباس معروفي

شادي داشتنت
شادي بغل کردن سازي ست
که درست نمي شناسمش
درست مي نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
تو از همه جا شروع مي شوي
و من هربار بداهه مي نوازمت
از هر جاي تنت
سبز آبي کبود من
لم بده ، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر ياس فراگيرم شو
بگذار يادت بگيرم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عاشقانه عباس معروفي

مگر نمي گويند که هر آدمي
يک بار عاشق ميشود ؟
پس چرا هر صبح که چشمهات را باز ميکني
دل ميبازم باز ؟
چرا هربار که از کنارم ميگذري
نفست ميکشم باز ؟
چرا هربار که ميخندي
در آغوشت در به در ميشوم باز ؟
چرا هر بار که تنت را کشف ميکنم
تکههاي لباسم بال درميآورند باز ؟
گل قشنگم
براي ستايش تو
بهشت جاي حقيري ست
با همين دستهاي بيقرار
به خدا ميرسانمت
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عباس معروفي , شعر نو عباس معروفي
.jpg)
هيچ چيزي از تو نمي خواستم
عشق من
فقط ميخواستم
در امتداد نسيم
گذشته را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستارههاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
ميخواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه ميايستي
هيچ چيزي
جز دستهاي من
بر سينهات دل دل نکند
ميخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شهر
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عاشقانه عباس معروفي
اگر به خوابم نميآيي
پس اين بوي پرتقال از کجاست ؟
اگر در رگهايم بال نميزني
چرا پروانهها رنگارنگ و قشنگند ؟
و اگر بر زانوانم شيرينزباني نميکني
اين شعرها از کجا ميجوشد؟
سبز آبي کبود
بودن يا نبودنت
چه فرقي دارد ؟
خيال خندههات
سرتاپاي مرا ارديبهشت ميکند
بانوي من
همچون شکوفههاي گيلاس
بوسههاي تو آن سوي آينه
لبهاي مرا بهشت ميکند
بگذار خيال کنم
آينه پر از نگاه توست
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عباس معروفي , شعر نو عباس معروفي
امسال بهار فهميدم
با تقدير نمي شود درافتاد
و با نگاه تو نمي شود درافتاد
و با آمدنت نمي شود درافتاد
اين که در آغوش تو خوابت را مي بينم
يعني مدام در سرنوشتم راه مي روي ؟
امسال بهار فهميدم
وقتي کنار هم راه مي رويم
باراني از شکوفه هاي شکوه بر سرمان مي بارد
امسال بهار ، برگ معجزه را از اين عشق تغزلي
نشانت مي دهم گل من
و برگ برنده را از نگاهت مي دزدم
امسال بهار هزاره ي عشقم را با تو جشن مي گيرم
و براي بودنت مي ميرم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شعر بهار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , شعر گرافی
.: Weblog Themes By Pichak :.
























