هر آشنایی تازه
اندوهی تازه است
مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان
هر سلام
سرآغاز دردناک یک خداحافظی است
((نادر ابراهیمی))
برچسب ها: نادر ابراهیمی , اشعار نادر ابراهیمی , کافه شعر , کافه تنهایی
ما در هيچ حال
قلبهايمان خالی از غم نخواهد شد
چرا که غم
وديعهایست طبيعی که ما را پاک نگه میدارد
انسانهای بی اندوه
به معنای متعالی کلمه
هرگز "انسان" نبودهاند و نخواهند بود
از اين صافیِ انسانساز نترس!..
((نادر ابراهیمی))
برچسب ها: نادر ابراهیمی , اشعار نادر ابراهیمی , کافه شعر , کافه تنهایی
شبم!
پر از شرارت تاریکی!
استخوانم آه می کشد
و باد بو می برد
زنی در قلبم
چشمهایش را
از صورتش پاک کرده!
موهایش را
بر لبه ی تنهایی اش
تراشیده!
و دیگر در هیچ سیاره ای
گوشواره نمی اندازد ...!
شبم
پر از گوش های بی گوشواره
-
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
مردن امر ساده اي ست
و از زندگي کردن بسيار آسان تر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل يک شک
در مقابل يک حرص
در مقابل يک ترس
در مقابل يک کينه
در مقابل يک عشق
هيچ است
مردن امر ساده اي ست
و در مقابل خستگي زندگي
چون سفري است
که در يک روز تعطيل مي کنيم
و ديگر هرگز باز نمي گرديم
((نادر ابراهيمي))
برچسب ها: نادر ابراهیمی , اشعار نادر ابراهیمی , کافه شعر , کافه تنهایی
دلم ز دست فراقت به جان رسید بیا
بیا که پشت امیدم ز غم خمید بیا
بگشت پیک نظر در جهان بسی باری
چو روی خوب تو جانا کسی ندید بیا
شبی ز روی عنایت هوای ما کردی
ز باد صبح دو گوشم چنین شنید بیا
بیا که غنچه بستان دل ز دست فراق
ز شوق روی تو صد پیرهن درید بیا
بیا که تا تو برفتی ز دیده ام دل تنگ
هزار دست ندامت ز غم گزید بیا
تو سرو ناز چمن پروری و مسکین دل
به خاک راه تو چون ما به سر دوید بیا
بیا و ناز مکن بیش ازین که جسم ضعیف
جهان فروخت و غمت را به جان خرید بیا
((جهان ملک خاتون))
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
پلی متروکم
که با احتیاط از زیبایی گذشته اش
عبور می کنند
عکس می گیرند
و به خانه های امن شان بر می گردند-
-
((سولماز حسن زاده))
-
برچسب ها: سولماز حسن زاده , اشعار سولماز حسن زاده , شعر پل , کافه تنهایی
دردا که نیست روز غمت را نهایتی
تا کی نباشدت سوی یاران عنایتی
تا چند بر دل من مسکین ستم کنی
باشد جفا و جور تو را نیز غایتی
گفتی وفا کنم نکنی گفتمت به عهد
آری بود وفای تو جانا حکایتی
چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول
از دل به دل نمی کند آخر سرایتی
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر عشق , کافه تنهایی , غزلسرا
تا کی بود دو چشمت در عین دلربایی
وآنگه کند ز پیشم او میل بر جدایی
دردست در دل من باشد علاج وصلش
بر من ترحّمی کن چون درد را دوایی
طاقم ز صبر جانا طاقت نماند یارا
دوری مجو ز پیشم چون نور چشم مایی
ای سرو راست قامت تا کی کنم قیامت
از روی لطف خواهم روزی ز در درآیی
گر یک نظر به حالم اندازی ای پری روی
ای نور هر دو دیده لطفی بود خدایی
تو پادشاه حسنی بر حال ما نظر کن
در کوی شاه ما را رسمی بود گدایی
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
-
جز شب وصل تو جانا که کند چارهٔ ما
خود نگویی چه کند خستهٔ بیچارهٔ ما
مدّتی تا دل سرگشته به عالم گشتست
تا چه شد حال دل خستهٔ آوارهٔ ما
این چنین خستهروان کز غم هجر تو منم
هم مگر شربت وصل تو کند چارهٔ ما
گفتم ای دوست به وصلم ننوازی گفتا
چه کنم نرم نگشتست دل خارهٔ ما
دل به من گفت برو زلف سمنساش بگیر
گفتم ای دل چه کنم نیست بدان یارهٔ ما
از غمم جان به لب آمد ز جهان سیر شدم
که ندارد به جز از غم دل غمخوارهٔ ما
شکر الطاف تو ای دوست نمییارم گفت
چه نکردست بگو لطف تو دربارهٔ ما
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
آمد به مشامم ز سر زلف تو بویی
واندر طلبت زد دل تنگم تک و پویی
من گشته چو گویی به جهان در تک و پویم
باشد که بیابم ز سر زلف تو بویی
قدّت ز دو چشمم نشود دور نگارا
زان رو که کند سرو وطن بر لب جویی
گویند که صبرست دوای دل عاشق
صبر دل عشّاق تو سنگست و سبویی
چون دل بشکبید ز دو لعل شکرینش
چون صبر کند دیده ام از روی نکویی
از تاب دو چوگان سر زلف تو یارا
سرگشته میدان تو گشتیم چو گویی
از گوی زنخدان تو سرگشته جهانی
تدبیر چه باشد چو نبردم ز تو بویی
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
جفا تا کی کنی بر ما نگویی
به خون دیده رویم چند شویی
به جان آمد دل من از جفایت
مکن زین بیش با ما تندخویی
مکن زین بیش خواری بر عزیزان
که در عالم نماند جز نکویی
چو جان و دل بدادم در غم تو
بگو تا از من مسکین چه جویی
دلا بنشین و کنج عافیت گیر
به کوی بی وفایان چند پویی
ندارد با من او یاری ندارد
جهان با درد بی درمان چه گویی
بجز صبرت نباشد هیچ تدبیر
که با درد و غمش سنگ و سبویی
چو رفتت آبرو در عشق بازی
مکن با طبع و خویش سخت رویی
به جان تو که بوی مهرت آید
اگر یک روز خاک ما ببویی
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
پنجره همیشه پنجره است !
حتی اگر خودش را
به درو دیوار بزند ...
دلم
دستگیره ی فولادی
که از نبودنت زنگ زده است ...
باید مرگ را صدا کنم !
دلم را به دریا بیندازم ...
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
یادت تمام نمی شود
گاهی گلها را دیوانه می کند
گاهی باران را
به گنجشکی می ماند
که بچه هایش را
نوبتی
غذا می دهد ...
-
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
چرا رخ دلم از خون دیده میشویی
به جان رسید دل من ز جورت ای دلبر
تو تا به کی کنی این سرکشی و بدخویی
مرا ز درد غمت جوی خون رود از چشم
بگو که از من خستهجگر چه میجویی
بیا به چشمه چشمم نشین که هر ساعت
تو در سراب دو چشمم چو سرو میپویی
دلا تو تا به کی آخر ز تاب چوگانش
به سر دوان شده و بیقرار چون گویی
رقیب گفت برو ترک عشق دوست بکن
رقیب بیهدهگو را بگو چه میگویی
مرا سریست فدای ره وفا کردم
نگار من تو چرا این چنین جفاجویی
-
((جهان ملک خاتون))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: جهان ملک خاتون , شعر بی وفایی , کافه تنهایی , غزلسرا
به اطراف خود گام برمیدارم
لمس میکنم
میبویم
میشنوم
در پسِ هر قدمی که برمیدارم
هر ثانیه پژواک تنهایی من است.
-
((یانیس ریتسوس))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: یانیس ریتسوس , اشعار شاعرانه خارجع , کافه تنهایی , شعر تنهایی
به دنیا آورده اند ما را
که جای خالی
گم شدگانشان را پُر کنیم
افسوس که ما خود گم شده بودیم
در جستجوی
گم شدگان خویش،
و هر آن چه می یافتیم
گم شده ی دیگری بود
-
((یاور مهدی پور))
-
👇👇👇
برچسب ها: یاور مهدی پور , شعر گمشده , کافه دلتنگی , کافه تنهایی
از اتاق
بیرون زده ام
اما تنهایی
اتاق بزرگتری ست
که دل این شعر را هم
خون کرده است
هرچه خودم را
مرتب می کنم
باز جای خالی ات
همه چیز را
به هم می ریزد
اندوه
شبانه
زیر پوستم می دود،
سوار قطاری می شوم
که فردا را
در ایستگاه نرسیدن
سوت می کشد
((آرزو کاظمی))
👇👇👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
کاش عقربه ها
لحظه ای در آغوش هم مکث می کردند
شاید جهان
با ضرباهنگ عشق
به زندگی بازمی گشت ...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
آمدن بهار
که تصادفی نبود
آنقدر از لبانت
شعر چیدم
که جوانه ها
هر سویی
روییدند...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
مانده ام
مرگ
استخوانم را
چگونه می پوساند
وقتی حافظه اش
پر ازمیل دوست داشتن توست...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , گروه شعر در تلگرام , شعرکده
میان بُهت پنجره ها بغض کرده ام
حسی غریب دروجودم جوانه زده
وچون پیچک های وحشی باغ
در بندبند وجودم تنیده است
من از انبساط حجم نگاههای نافذ تو
دلم را درون پستوی دیوارها شخم زده ام
وچشمانت
آن دو چشم گرم ورویایی
مرا به جشن شکوفایی گلهای زنبق
باغچه کوچک مان دعوت میکند
وچقدر خوشبختم من
که از حُرم گرم نفسهایت
دلم را نقره داغ میکنم....
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شعر ناب , شعرکده
از اتاق بیرون زده ام
اما از تو چه پنهان
تنهایی
اتاق بزرگتری ست
که تنهایم نمی گذارد...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
آخرین گلوله
سکوت است
آنجا که
از کلمه
جز پوکه ای
برجا نمی ماند
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
گاهی اشکها
یک قدم
از سکوت
جلوتر می روند
تا حرفهای جامانده
پشت درها را
فریاد بزنند ...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
راست بگو
در خطوط دستانت
چند بهار
پنهان داری
که هر بار
نوازشم می کنی
عطر یاس
می گیرد تنم ...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
من راه رسیدن
به چشمهایت را خوب بلدم
فقط از بوسه هایت
دوبال
به من بده
و یک آسمان آبی
برای پرواز ...
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
خواستم
شعری بنویسم از شکوفه های بادام
تو آه کشیدی
فصل ها عوض شدند
بعد از این
باید
با ساز باد
برقصم ...
((آرزو کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
عنکبوتی
زندگی می کند در گلویم
هی تار می تند
و تار می تند
برای بغض های وقت و بی وقتم
و تنهایی
مثل مورچه ها
از در و دیوار دلم
بالا می رود
و آسمان این شعر را
ابری می کند
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شعر کوتاه , شعرکده
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.