ای کاش در عالم مستانه تو
مستی جام شرابی بودم
برلب ساحل متروک دلت
لرزش نقش حبابی بودم
ای کاش در خانه بی رونق عشق
گرمی حرم نگاهی بودم
با دل تنگ وپراز درد و غمم
تلخی بغض صدایی بودم
ای کاش در لحظه تنهایی تو
چشم اشک دیده خوابی بودم
در نهان خانه اعماق وجود توشبی
تشنه لب خسته دل نقش پررنگ سرابی بودم
((آرزو همتی نیا))
👇👇👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شعرکده
این شعر را برای چشمان
تو گفتم
در تابستانی گرم
که داغی پیشانیم
از تب تند آفتاب سوختگی
فریاد میزند…
وعطش گرمای عشقت
بر جان ودلم
چنگ می اندازد
این شعر را برای نگاههای نافذ
تو سرودم
که بدانی
بعد رفتنت
بعد نبودنت
من چگونه می توانم
دلتنگ چشمانت نباشم
که چشمانت همه
زندگی من است…
وبعد ازاین چقدر
دلم برای دوست داشتنت
تنگ میشود
وچه دلتنگی بی پایانیست
تو را نداشتن
وتورا ندیدن
درست مثل اینست که دنیا
بر سرم آوار شود
ومن چگونه دلتنگت نباشم
وچگونه نبودنت
را تاب بیاورم
که کاریست
بس سخت وجانکاه…
((آرزو همتی نیا))
سایت رسمی اشعار شاعر گرامی خانم آرزو همتی نیا
👇👇👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شعر چشمان تو
میان بُهت پنجره ها بغض کرده ام
حسی غریب دروجودم جوانه زده
وچون پیچک های وحشی باغ
در بندبند وجودم تنیده است
من از انبساط حجم نگاههای نافذ تو
دلم را درون پستوی دیوارها شخم زده ام
وچشمانت
آن دو چشم گرم ورویایی
مرا به جشن شکوفایی گلهای زنبق
باغچه کوچک مان دعوت میکند
وچقدر خوشبختم من
که از حُرم گرم نفسهایت
دلم را نقره داغ میکنم....
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شعر ناب , شعرکده
رفتن آن نیست که تو
ساکت را ببندی ومن
با کاسه ای آب وقرانی در دست
با نگاهی اشک آلود
تا انتهای کوچه
بدرقه ات کنم
رفتن
همیشه حاصل یک
فعل فیزیکی نیست
گاهی رفتن
کوچ کردن
از قلبی
چشمی
نگاهیست
که تو هرگز باورش را نداری...
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شعر کوچ
از این شانه
به آن شانه
از این پهلو
به آن پهلو
چه فرقی میکند؟
وقتی که شب
هنوز شب است و
بی خوابی
درعمق جانم
بیداد میکند.....
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شعر خواب
کسی بیدار نیست
ومن که تنهایی را
باچهره شکسته خود
پیوند داده ام
در بی اعتباری
این لحظه های پوچ
شب را
وسیاهی
را فریاد میزنم
دیگر کسی مرا
که سالهاست مرده ام
در خویش
با فصل گل
با فصل عشق
وبا فصل آفتاب
آشتی نخواهد داد
کسی بیدار نیست
وشعر در خواب
رفته است
وآدم ها
در سکوت مردگان
مرگ آرزو
را پیغام میدهند
آه میبینم
میبینم
این شهر دیگر
آن شهر زنده پر هیاهو نیست
و من
در زمستانی برفی و غمگین
خواب بهار می بینم
وبا چهره شکسته خود
تصویر عشق را
بر روی آب های
راکد مرداب میکشم....
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شععر مرداب
برای یک بار هم که شده
به من اعتماد کن
من درهای بسته را
خوب میشناسم
و راه های به آخر
نرسیده راخوب بلدم
من به نرسیدن
به دیر رسیدن
ودر آخر خط
قدکشیدن عادت دارم
نرسیدن
نپریدن
وبن بست
تمام زندگی من است
به من اعتماد کن
که من به اعتماد
نام توسالهاست که
باور پریدن و نرسیدن
رادرخودبارور ساخته ام
وهمچنان درنسل سرکش زاد و ولد
عقیم مانده ام....
((آرزو همتی نیا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آرزو همتی نیا , اشعار آرزو همتی نیا , شاعرانه , شعر اعتماد
.: Weblog Themes By Pichak :.