از پشت شانههای شبی تاریک
آسمان را دیدیم.
لبهای باد
سرد بود
لرزیدیم
و به آینه خندیدیم
در آسمان مگر چه بود
چه بود
چه بود در آسمان پر راز
در آن فراز
که زیر انبوه خاک پنهان شدیم
از هراس؟
((ناهید کبیری))
برچسب ها: ناهید کبیری , شعر هراس , شعر کوتاه , شاعرانه آرام
به سفر می روم
با زنان سالخورده
جادوگران گندم و بوسه
مادرانی که جنین خدایان را در پستو سقط کرده اند
به سفر می روم
دستی به دست مرگ
و دستی به دست مرگی دیگر
اما
نفس های عمیق می کشم
سفر طولانیست
ومن
برای تماشای دوزخ ها توشه ای جز دو چشم ندارم
هراسی در خانه
هراسی در خیابان
هراسی در پوست مشبک پرده است
با هر وزش باد
تکه ای از خودم را گم می کنم
و هراسم بیشتر می شود
به سفر می روم
در بهت زنگار بسته ی آینه ی مادر بزرگ
که هنوز برای پروانه شدن در بهشت
نخ ریسی می کند
چهره ام را به یاد نمی آورم
دارم شبیه مادر بزرگ می شوم...
((سمیه سرافرازی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سمیه سرافرازی , اشعار سمیه سرافرازی , شعر مادر بزرگ , شعر هراس
هراس از دست دادنت
مشقهای شب عید است
تمام نمیشود
و تعطیلات کودکانه را
تا روز سیزدهم سیاه میکند.
((حافظ موسوی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ موسوی , اشعار حافظ موسوی , شعر عید , شعر سیزده به در
هراس یعنی ...
روزی
من باشم بی تو
و سنگینی خاطرها.....
((مژگان بوربور))
برچسب ها: مژگان بوربور , اشعار مژگان بوربور , شعر هراس , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.