شعر های باران خورده ....

انگار

قلب یکدیگر را

فشردیم

وقتی برای گفتن

دوستت دارم

دست هايمان را ...

((محمد شیرین زاده))

شاید

معجزه عشق

همین باشد

یک نفر را

برایت تبدیل می‌ کند

به همه

که حتی

خودت هم

فکرش را نمی کردی...

((محمد شیرین زاده))

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و پس از آن

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

همیشه

با من

از تو می گوید

حس ششمم

فقط برای

دوست داشتن توست....

((محمد شیرین زاده))

برایم

صراط المستقیم تر

از آغوش ات

هیچ راهی

به بهشت نیست

گفته بودم؟

حالا

دست هایت را باز کن

خدا هم

همین را می خواهد

((محمد شیرین زاده))

خوابم نمی برد

برایم لالایی بگو

می خواهم

با رنگ صدایت

رویاهایم را

نقاشی کنم ...

((محمد شیرین زاده))

در دلم

جز

دوست داشتن ات

دنبال

چیزی نباش

گشته ام

نیست

نگرد

پیدا نمی کنی ...

-
((محمد شیرین زاده))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

اینهمه آرامش را

چگونه در چشم هایت

نشانده ای

نگاهم که میکنی

بی هیچ بارانی

در آسمانم

رنگین کمان

پیدا می شود ...

((محمد شیرین زاده))

چون آفتابگردان ها

به وقت ظهر

تمام قد ایستاده ام

پای دوست داشتن ات ...

((محمد شیرین زاده))

جبر چشمانت را

دوست دارم

وقتی بی هیچ اختیاری

فرا می خواندم

به عشق...

-
((محمد شیرین زاده))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

باید به این عاشقانه ها

سر و سامان بدهیم

سرش با من

تو

شانه هایت را بیاور....

((محمد شیرین زاده))

تو می توانی

تمام حرف هایت را

پس بگیری

اما من

دیگر نمی توانم

عاشق ات نباشم ...

-
((محمد شیرین زاده))

-

👇👇👇

instagram.com/mohammad.shirinzadeh/

مادرم همیشه

لباس هایم را بو می کند

که مبادا سیگار

کشیده باشم

دیروز که به آغوشم کشیدی

تنم چنان

به عطر تو آغشته شد

که امروز از نگاهش خواندم

فهمیده است

عاشق ات شده ام...

((محمد شیرین زاده))

چشمانت

ترسیم گر

عشق است

گفته بودم؟

نگاهم کن

تا ببینی

چقدر بودن ات

بودن ام را

زیبا کرده است ...

((محمد شیرین زاده))

اینجا به وقت عشق

کسی دلش

هوای ترا دارد

یک نفس

بودنت را

مهمان لحظه ها کن

دل ترا به همیشه

تکثیر می کند ...

((محمد شیرین زاده))

حرف حساب

تمام این عاشقانه ها

تویی

گفته بودم؟

اگر آغوش ات نبود

عشق کجا

بودن ام را

به رسمیت می شناخت...

((محمد شیرین زاده))

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

از تو

هیچ چیز نمی خواهم

جز بودن ات

می شود؟

می‌شود آنقدر باشی

که ندانم

دلتنگی چیست ...

((محمد شیرین زاده))

دلم

منتهی شدن

به ترا می خواهد

می شود؟

می‌شود قد یک آغوش

سهم من باشی...

((محمد شیرین زاده))

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))

قبل از آنکه ببینم اش

به نفس هایم گفته بودم

آرام باشند

اما همین که رسید

چنان

صدای قلبم را در آوردند

که از خنده اش پیدا بود

فهمیده است

دوست اش دارم ...

((محمد شیرین زاده))

وآنقدر

سر تو

ندید بدید بازی

در خواهم آورد

که خدا خودش بگوید

بیا بگیر

این هم دست هایش

مال تو ...

((محمد شیرین زاده))

با خیال راحت

سرت را بگذار

قسم به عشق

از دوست داشتن ات

شانه خالی نمی کنم...

((محمد شیرین زاده))

نه می دانم

اول دنیا کجاست

نه آخرش

فقط می دانم

وقتی تو در آغوشم گرفته ای

این دو

به اندازه یک نفس

بهم نزدیک می شوند...

((محمد شیرین زاده))

کاش

یک روز صبح

زنگ بزنی

بگویی

خوابت را دیده ام

می شود؟

خدایا می‌شود

اینقدر

دوستم داشته باشد

((محمد شیرین زاده))

نمی دانند

دوستت دارم

هر روز می‌ گویند

تو یک چیزیت هست ...

((محمد شیرین زاده))

وقتی

دلتنگ تو ام

در من

هیچ خیالی

به اندازه آغوش ات

بافتنی نیست ...

((محمد شیرین زاده))

نمی دانم

چند ساله است

شراب چشمانت

اما مرا

به وسعت یک عمر

مست مي کند ...

((محمد شیرین زاده))