شعر های باران خورده ....

اگر مرا دوست نمی داری

دوست نداشته باش! 

من هرطور شده

خودم را ازین تنگنا نجات می دهم

اما دوست داشتن را فراموش نکن

عاشق دیگری باش...

این ترانه نباید به پایان برسد

سکوت آدم ها را میکُشد...

((رسول یونان))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

می‌گذرند...

زودتر از آنکه فکر کنی می‌گذرند

عشق‌ ها

اضطراب‌ ها

هیجان‌ ها

باد و باران‌ های یک تابستان اند. 

((رسول یونان))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

مرا تنها گذاشته ای

سهم من از تو

فقط سوختن است

انگار باید بسوزم و

تمام شوم

مرا در کافه ای جا گذاشته ای

مثل سیگار نیم سوخته

مثلا رفته ای که برگردی

شب از نیمه گذشته

اما از تو خبری نشده است.
 

((رسول یونان))

من از تمام او

دست كوچكش را به خاطر مي آورم

آن پرنده ي سفيد را

كه بي تاب رفتن بود

((رسول‌ یونان))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

با یک بغل گل سرخ می‌آیم

زخم‌های قلبم شکوفه کرده است

اما افسوس

کسی گل‌های مرا نخواهد دید

بهار آمده

همه‌جا پر از گل و شکوفه است

((رسول یونان))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

آدم ‌ها می‌گذرند

آدم‌ها از چشم‌هایم می‌گذرند

و سایه‌ی یکایکشان

بر اعماق قلبم می‌افتد

مگر می‌شود

از این‌همه آدم

یکی تو نباشی

لابد من نمی‌شناسمت

وگرنه بعضی از این چشم‌ها

این‌گونه که می‌درخشند

می‌توانند چشم‌های تو باشند

((رسول یونان))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

یاد عبور ماه از آن کافه ها بخیر

از یاد رفت قصه ی ما

یاد ما بخیر...

در کوچه های برف؛

کسی ساز مینواخت،

یاد شبی که،

با تو شدم آشنا بخیر...

((رسول یونان))

اگر مرا دوست نمی داری ...

دوست نداشته باش

من هر طور شده

خودم را از این تنگنا نجات می دهم

اما دوست داشتن را فراموش نکن

عاشق دیگری باش

این ترانه نباید به پایان برسد

سکوت ... آدمها را می کشد ...

((رسول یونان))

چمدانم را برداشتم و

آمدم

اما این فقط یک شوخی ست

و یا لااقل تو باور نکن!

جدایی

بریدن درخت از ریشه است

و اره کردن زندگی

که مرگ را رقم می زند

اما من زنده ام

و این یعنی من آنجایم

کنار تو

کنار تو و درخت توت و اسب.

((رسول یونان))

تو نیستی

اما من برایت چای می ریزم

دیروز هم

نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم

دوست داری بخند

دوست داری گریه کن

و یا دوست داری

مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من و دنیای کوچکم

دیگر چه فرق می کند

باشی یا نباشی

من با تو زندگی می کنم

((رسول یونان))

من فکر می‌کنم

که فقط عشق می‌تواند پایانِ رنج‌ها باشد

به همین خاطر همیشه آوازهایِ عاشقانه می‌خوانم

من همان سربازم که در وسطِ جنگ

محبوبش را فراموش نکرده است !

((رسول یونان))