دانی که آرزوی توست
تنها در دلم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
آه در باغ بیدرختی ما
این تبر را به جای گل که نشاند؟
چه تبر؟ اژدهایی از دوزخ
که به هر سو دوید و ریشه دواند
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
خوش آن زمان
که سرم در پناه بال تو بود....
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
گر خون دلی بیهوده خوردم، خوردم
چندان که شب و روز شمردم، مردم
آری همه باخت بود سرتاسرِ عمر
دستی که به گیسوی تو بُردم، بُردم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , رباعی سرا , عکس های هوشنگ ابتهاج
می شنوم می شنوم آشناست
موسقی چشم ِ تو در گوش ِ من
موج ِ نگاه ِ تو هم اواز ِ ناز
ریخت چو مهتاب در آغوش ِ من
می شنوم در نگه ِ گرم ِ توست
گم شده گلبانگ ِ بهشت ِ امید
این همه گشتم من و ، دلخواه ِ من
در نگه ِ گرم ِ تو می آرمید
زمزمه ی شعر ِ نگاه ِ تو را
می شنوم ، با دل و جان آشناست
اشک ِ زلال ِ غزل حافظ است
نغمه ی مرغان ِ بهشتی نواست
می شنوم ، در نگه ِ گرم توست
نغمه ی آن شاهد رؤیانشین
باز ز گلبانگ ِ تو سر می کشد
شعله ی این آرزوی آتشین
موسقی چشم ِ تو گویاتر است
از لب ِ پر ناله و آواز ِ من
وه که تو هم گر بتوانی شنید
زین نگه ِ نغمه سرا راز ِ من !
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , غزلسرا , عکس های هوشنگ ابتهاج
بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای ...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر شیدا هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تيرهای گرفته سينهی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمیشود.
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست اين درنگ درد و رنج.
به سان رود
که در نشيب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
اميد هيچ معجزی ز مرده نيست،
زنده باش...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
لبِ تو نقطهی پایانِ ماجرای من است
بیا که این غزلِ کهنه را تمام کنی
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
بنگر
چه آتشی
زتو بر پاست در دلم...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
تا آینه رفتم
که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , کانال اشعار هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر آیینه
شب فرو می افتاد...
به درون آمدم و پنجره ها را بستم،
باد با شاخه در آویخته بود.
من در این خانه،
تنها،تنها،
غم عالم به دلم ریخته بود...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , کانال اشعار هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر شب
من دیده ام بسیار مردانی که خود میزان شأن آدمی بودند
وز کبریای روح بر میزان شأن آدمی بسیار افزودند
آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دست مرگ را بر گردن خود شاخ گل کردند
و مرگ را از پرتگاه نیستی تا هستی جاوید پل کردند
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , پلاسکو , سوختن پلاسکو
آری
سخن به شیوه ی
چشم تو
خوش تر ست...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
خون میرود از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر صبوری , اشعار هوشنگ ابتهاج , عکس های هوشنگ ابتهاج
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم
که پشت پرده ي اشکم سپیده سر می زد...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم ...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , کانال اشعار هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه
مرو
که باتو...
هرچه هست...
می رود...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
کنار امن کجا کشتی شکسته کجا
کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
به کویت بادلِ شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه منِ مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب , شعر عاشقانه
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
کنون غبار غمم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی؟...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر ناب
دلی که در دو جهان
جز تو،
هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی،
جهان به کارش نیست
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , کانال اشعار هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه
بیا ساقی آن می که جام آفرید
به من ده که جان جامه بر تن درید
کجا تن کشد بارِ هنگامه اش
که او جانِ جان است و جان جامه اش
بیا ساقی آن می که خونِ حیات
ازو شد روان در رگِ کائنات
به من ده که خورشیدِ رخشان شوم
ز گنجِ نهان ، گوهر افشان شوم
بیا ساقی آن می که چنگِ صبوح
بدین مایه سر کرد آوازِ روح
به من ده که اسبِ سخن زین کنم
سر...ودِ کهن را نو آیین کنم
بیا ساقی آن می که چون روشنی
به روز آرد این شامِ اهریمنی
به من ده کزین دامگاهِ هلاک
برآیم به تدبیرِ آن تابناک
جهان در رهِ سیل و ما در نشیب
برآمد ز آبِ خروشان ، نهیب
که خواهد رسید ، ای شب آشفتگان !
به فریادِ این بی خبر خفتگان ؟
مگر نوح کشتی بر آب افکند
کمندی به غرقابِ خواب افکند ...
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , عکس هوشنگ ابتهاج , شعر ناب
شکفتی چون گل و پژمردى از من
خزانم دیدی و آزردی از من
بد آوردی، وگرنه با چنین ناز
اگر دل داشتم می بردی از من
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناب , شعر کوتاه
بسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند
رونده باش
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
زنده باش
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , شعر گرافی , شعر ناب
حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست
نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست
جدایی از زن و فرزند سایه جان ! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند ، درد اینجاست
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , عکس های هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , غزلسرا
مطالب جديد تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.