سلام به مادرم،
اولین وطن
و آخرین تبعیدگاه!
((محمود درويش))
برچسب ها: محمود درويش , شعر مادر , شعر روز مادر , اشعار محمود درويش
در بارشِ نم نم باران
لبانش گل سرخی بود
که بر پوستم جوانه میزد
و چشمانش افق ممتدی،
از دیروزم به فردایم...
((محمود درويش))
ترجمه: سعید هلیچی
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , اشعار محمود درويش , شعر ناب
عشق یعنی سرزنشت کنم
و ملامتم کنی به خاطر خطاهای کوچک
و ببخشمت و ببخشیام
به خاطر خطاهای بزرگ
((محمود درويش))
برچسب ها: محمود درويش , اشعار محمود درويش , شعر عشق , شعرکده
تو بانوي غمهاي عميقي
شعرهاي غمگين
کلمات جانگداز
با چشمانت مي توان عزاداري کرد
باگيسوانت ، لباس سياهي براي هميشه پوشيد
با دستانت ، جام زهر نوشيد
تو بانوي تاريخ مني
يک تاريخ تلخ
يک تاريخ سياه
((محمود درويش))
مترجم : بابک شاکر
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , اشعار محمود درويش , شعر ناب
تو خبر نداشتي
مخفيانه به شهر آمدم
تمام نشانه هاي تو را بوسيدم
جاي پاهايت گلهاي سوخته گذاشتم
شمعي كنار اتاقت روشن كردم
وبه ابديت برگشتم
تو ازاين سفرها خبر نداري
((محمود درويش))
مترجم : بابك شاكر
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار محمود درويش , شعر ناب , شعر عاشقانه
عشق چون موج است
تکرار افسوس ما بر گذشته
اکنون
تند و کند
معصوم ، چون آهويي که از دوچرخه اي جلو مي زند
و زشت ، چون خروس
پر جرئت ، چون گدايي سمج
آرام چون خيالي که الفاظش را مي چيند
تيره ، تاريک
و روشنايي مي بخشد
تهي و پر از تناقض
حيوان ، فرشته اي به نيرومندي هزار اسب
و سبکي يک رويا
پر شبهه ، درنده و روان
هرگاه عقب بنشيند ، باز مي آيد
به ما نيکي مي کند و بدي
آن گاه که عواطف مان را فراموش کنيم
غافلگيرمان مي کند
و مي آيد
آشوبگر ، خودخواه
سروَر يگانه ي متکثّر
دمي ايمان مي آوريم
و دمي ديگر کفر مي ورزيم
اما او را اعتنايي به ما نيست
آن گاه که ما را تک تک شکار مي کند
و به دستي سرد بر زمين مي زند
عشق
قاتل است
و بي گناه
((محمود درويش))
مترجم : مریم حیدری
برچسب ها: اشعار محمود درويش , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب
تو بانوي غمهاي عميقي
شعرهاي غمگين
کلمات جانگداز
با چشمانت مي توان عزاداري کرد
باگيسوانت ، لباس سياهي براي هميشه پوشيد
با دستانت ، جام زهر نوشيد
تو بانوي تاريخ مني
يک تاريخ تلخ
يک تاريخ سياه
((محمود درويش))
مترجم : بابک شاکر
برچسب ها: اشعار محمود درويش , شعر ناب , جملات زیبا , اشعار شاعران خارجی
عشق چون موج است
تکرار افسوس ما بر گذشته
اکنون
تند و کند
معصوم ، چون آهويي که از دوچرخه اي جلو مي زند
و زشت ، چون خروس
پر جرئت ، چون گدايي سمج
آرام چون خيالي که الفاظش را مي چيند
تيره ، تاريک
و روشنايي مي بخشد
تهي و پر از تناقض
حيوان ، فرشته اي به نيرومندي هزار اسب
و سبکي يک رويا
پر شبهه ، درنده و روان
هرگاه عقب بنشيند ، باز مي آيد
به ما نيکي مي کند و بدي
آن گاه که عواطف مان را فراموش کنيم
غافلگيرمان مي کند
و مي آيد
آشوبگر ، خودخواه
سروَر يگانه ي متکثّر
دمي ايمان مي آوريم
و دمي ديگر کفر مي ورزيم
اما او را اعتنايي به ما نيست
آن گاه که ما را تک تک شکار مي کند
و به دستي سرد بر زمين مي زند
عشق
قاتل است
و بي گناه
((محمود درويش))
مترجم : مریم حیدری
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار محمود درويش , عکس نوشته احساسی , شاعرانه ای غمگین
.: Weblog Themes By Pichak :.