
می دانم رفتنت حتمی است
همانگونه كه عشقت حتمی است
میدانم شبهايى خواهم داشت
كه در آن طولانى خواهم گريست
به اندازهی خندههاى اكنونم
و سعادت امروزم
همان اندوه آيندهام خواهد بود
اما رقص بر لبهی پرتگاهت را
به خواب شبانه ترجيح میدهم
همچون یک موميايی
كه زمان را بىحركت در تابوتش مىخواباند.
((غادة السمان))
ترجمه: محبوبه افشارى
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

در نظرم،
این شرابِ آبیرنگ
که از کاغذِ من سرازیر شده
خونِ الفبا است!
بگیر آن را
بنوشش...
که جوهر،
شرابِ متانت است!
((غادة السمان))
ترجمه: مرجان وفایی
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

آه
صدایت صدایت
سراسر حسرتست
مثل همآغوشی
معلق میدارد مرا
میان پریشانی و جنون
بر دیوارههای قلعهی شب
در حالیکه
درد میکشم از عذاب زندگی
دلتنگ توام
در حالیکه
درد میکشم از عذاب زندگی
بیشتر دوستت دارم
((غادة السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

نمیتوانم به تو بگویم:
"دوستت دارم"
اما میتوانم
وقتی به خواب رفته ای
در سکوت
با لب هایم روی پیشانی ات
بنویسمش تا
انگشت های رویاهایت آن را
بردارند...
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

چیزی مسخره
در رابطهی ماست!
از من میخواهی
جامهی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاه زادهی موناکو
عطرآگین سازم
و فرهنگ لغات بریتانیکا را
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش دهم
به شرط اینکه
همانند مادر بزرگم بیندیشم!!...
از من میخواهی
که دانشمندی چون مادام کوری باشم
و رقاصهای دیوانه در شب سال نو چون مدونا
به این شرط که
حجابم را هم چون عمهام حفظ کنم!
و زنی عارف باشم چون رابعهی عدویه...؟!
اما فراموش کردی به من بگویی چگونه؟
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

زنی رویِ این زمین نیست،
که زخمِ نخستیناش را
فراموش کند..!!!
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﯼ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﺪﺍﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭ، ﻣﺪﺍﺩ ﺳﯿﺎﻩ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﺧﻂ ﺑﮑﺸﻢ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻧﯿﻔﺘﻢ
ﯾﮏ ﺿﺮﺑﺪﺭ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺱ ﻫﻢ ﻧﯿﻔﺘﻢ !
ﯾﮏ ﻣﺪﺍﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺑﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﻮ ﻟﺐ ﻫﺎ
ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺧﯿﺸﺎﻥ،
ﺳﯿﺎﻫﻢ ﮐﻨﺪ !
ﯾﮏ ﺑﯿﻠﭽﻪ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻏﺮﺍﯾﺰ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﻡ
ﺷﺨﻢ ﺑﺰﻧﻢ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ...
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﮔﻮﯾﺎ !
ﯾﮏ ﺗﯿﻎ ﺑﺪﻩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺑﺘﺮﺍﺷﻢ،
ﺳﺮﻡ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺑﺨﻮﺭﺩ
ﻭ ﺑﯽ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﮐﻤﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﯾﺸﻢ !
ﻧﺦ ﻭ ﺳﻮﺯﻥ ﻫﻢ ﺑﺪﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺯﺑﺎﻧﻢ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ... ﺑﺪﻭﺯﻣﺶ ﺑﻪ ﺳﻖ
... ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩﻡ ﺑﯽ ﺻﺪﺍﺗﺮ ﺍﺳﺖ !
ﻗﯿﭽﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻭﺩ،
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﻢ
ﭘﻮﺩﺭ ﺭﺧﺘﺸﻮﯾﯽ ﻫﻢ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﻣﻐﺰﯼ !
ﻣﻐﺰﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺴﺘﻢ، ﭘﻬﻦ ﮐﻨﻢ ﺭﻭﯼ ﺑﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ
ﺑﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮﺩ
ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯽ ﻧﯿﻨﺪﺍﺧﺖ .
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ؟ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺩ !
ﺻﺪﺍﺧﻔﻪ ﮐﻦ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﮔﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺑﮕﯿﺮ !
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ،ﺑﺮﭼﺴﺐ
ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪﻡ
ﺑﻐﻀﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﺧﻔﻪ ﮐﻨﻢ !
ﯾﮏ ﮐﭙﯽ ﺍﺯ ﻫﻮﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ
ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺭﺷﺎﺩ،ﻓﺤﺶ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﺗﻘﺪﯾﻤﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﮐﻪ ﮐﯿﺴﺘﻢ !
ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ...
ﺍﮔﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﺣﻘﯽ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺨﺮ ...
ﺗﺎ ﺩﺭ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﯾﺰﻡ
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻧﺤﻘﻢ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ !
ﺳﺮ ﺁﺧﺮ ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﺎﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﭘﻼﮐﺎﺭﺩ ﺑﺨﺮ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ،
ﺑﯿﺎﻭﯾﺰﻡ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻧﻢ ...
ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺣﺮﻭﻑ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ
ﻣﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻧﻢ
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

هر روزصبح ازخاکسترم برمیخیزم
تا دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم...
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

روئیدی در قلب من
بهسان گل کوچکی
که کنار دیوار میروید؛
همینقدر ناخواسته،
عاشقت شدم... .
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

هنگامی که
تو را به یاد میآورم
و از تو مینویسم
قلم در دستم
شاخه گلی سرخ میشود...
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

اندوهم روبرویم نشست.
اندکی در من نگریست
سپس گریستن آغاز کرد
و من ساکت ماندم...
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

به دوست داشتنت متهمم.
به این جرم افتخار می کنم
و به فراموش نکردنت...!
و آرزویم این است
که مجازاتم حبسِ ابد
در گردشِ خونِ
تو باشد!
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

برایم بنویس
زیرا همه ی گلهای سرخی
که به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمرده اند
و تنها گلهای سرخ اشعارت،
که برایم سرودی
هنوز سر زنده اند
از همه ی گلهای جهان و همه ی زمان ها
تنها بوی عطر،
در اشعار باقی می ماند...!
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

عشق
اسلحهای است در دستان کسانی
که دوستشان داریم
به آنها قدرت میدهد
که زخمیمان کنند
و تنهایمان بگذارند.
((غاده السمان ))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

می گفت همدیگر را خواهیم دید
در حالی که هر دو یقین داشتیم
وداع آخر است
اما اصرار داشتیم
دردهایمان را به هم تعارف کنیم
گفتیم به امید دیدار
و من به امید دیدار را
در حالی زمزمه می کردم
که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت
((غادة السمان))
ترجمه : سپیده متولی
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

چگونه شبهنگام بهسوی تو به پرواز درآیم
تا به خوابت شبیخون بزنم؟
چگونه جنگل را به تن کنم
و پنجرهات را با درختان تصرف کنم
و به تو بگویم دوستت دارم؟
((غادة السمان))
ترجمه: محمد حمادی
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

بامدادان بر جایگاهی سنگی مینشینم
وبرایات نامههای عاشقانه مینویسم
با قلمی از پر جغد،
که آن را در دواتی در دوردست در برابر فرو میبرم
دواتی ملقب به دریا.
دستام را برای دست دادن با تو دراز میکنم،
اما تو ساحل دیگر دریایی، در آفریقا،
گرمای دستات را احساس میکنم،
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است...
آه چه زیباست داستان عشق من با شبح تو!
((غادة السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

اگر سخنات
چونان آذرخش،
درخشان
و چونان بانگ آسمان،
گیرا
و چون گلوله، پر طنین نباشد؛
شایسته آن است،
که دیگر سخنی بر زبان نرانی.
((شاعر: غادة السمان ))
برگردان: صالح بوعذار
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

با تو که دست می دهم
انگشت هایم را دوباره می شمارم
تو را که می بوسم
دندان هایم را دوباره می شمارم
اعتماد من به تو اینگونه است
با این همه
باز هم دوستت دارم
((غادة السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

دموکراسی؟
آری... حتماً.
اما، با زنی دیوانه چون من چه میکنی
که پیاپی
به دیکتاتوریِ عشقِ تو
رای میدهد؟!
((غادة السمان))
ترجمهی دکتر عبدالحسین فرزاد
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

منم آن زنی که تمام کشتیها
در او غرق گشته و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه از زن بودن رها شود
و به پرندهی دریایی تبدیل شود....!
((غادة السمان))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

چگونه
فراموشت کنم
که من عشق را
یکبار با تو تقسیم کردم
و مرگ را بارها...
((غاده السمان ))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

عنکبوتان چه مهرباناند!
بعد از فراقت چه میکردم.
اگر عنکبوت فراموشی دستگیریام نمیکرد،
و بر پیرامون زخمم تار نمیتنید؟
پاییز ١٩٩٧
((غادة السمان | ترجمهی دکتر عبدالحسین فرزاد))
کتاب: ابدیت، لحظهی عشق
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

بگو لبهایت به شادیام بگویند : باش
تا باشد و قلبم نغمه سردهد
و چونان پرندهای آتشین
میانِ رشتههای طلاییِ خورشید به رقص درآید
و از سوختن در هیمهی آتشِ خوشبختی نهراسد
چون دستت با معجزهی پیامبر گونهاش لمسم کرد
ژرفنای وجودم که هزارتوی دالانها و سردابِ دردهای پنهان
و منزلگاهِ اشباحی بود
که نیشها و پنجههایشان را بر دیوارِ گذشتهای
زشت ساییده و تیز میکردند
ناگاه به پنجرهای بدل شد که پردهاش رنگینکمان است
پنجره ای گشوده به افق و نسیم و باران و رخدادهای ناگهانی
و آوازِ پریزادگانِ عاشقِ شب
آنگاه که نقشِ صورتت بر خیالم میبندد
تنم به لرزه درمیآید
چون ساحلی که ذراتِ شناش زیرِ تنِ شبِ تابستانیِ راکدی میتپد
و کوبههای طبلِ موج
و موسیقیِ مبهمِ ستارگان
دلم پر میکشد برای هرچه خوبی و پاکی
که در هستیِ پُر از افسونِ توست
بر فرازِ روزگارم پنبهی ابرها را میزنی
و بارانی روشن میبارد
که غسلِ خوشبختیام میدهد
نمیدانستم که زمان
چنین بختِ خوشی برایم اندوخته است
و راستش را بخواهی نمیخواهم باور کنم
که نیکبختیِ امروزم در کنارِ تو
طعمهای در قلابِ رنجهای فرداست
همهی عشقی را که به من میبخشی
با ولعِ خاکِ خشک لاجرعه سرمیکشم
خیلی دوستت دارم
داغتر از گدازههای آتشفشانهای فعال
عمیقتر از کهکشانِ ستارگان
وسیعتر از رویاهای یک زندانی
خیلی دوستت دارم
دوستت دارم حتی بیشتر از تعدادِ گناهانم
و لبخندت ای غریب
وجودم را سرشار از خوشی میکند
چرا که میدانم وقتی که میخندی
در قلبِ صخرههای سنگی روی کوهها گل میشکفد
وقتی که میخندی
ماهیهای رنگیِ آرزو بچه میآورند
و در سرخرگهایم شنا میکنند
وقتی که میخندی
گلزارِ گلبنهای یاسِ دمشقی روی روزگارِ آهنیِ زنگزدهام گل میدهد
و بر سپیده دم تکیه میزنم
که بیتردید سر خواهد زد
و منتظرت میمانم
و چون امواجم را درمینوردی
دریاهایم در پیِ کشتیات رهسپار میشوند
بی پشیمانی
سرنوشتِ من ؟
مشتم را برایت باز میکنم
نه اینکه طالعم را بخوانی
بلکه تا کف دستم بنویسی
هر چه از پیشگوییها و خبرها و هر کلامی که میخواهی
و کف دستم ترسیم کنی
هر خط و راه و رمزی که دوست داری
با شاخهی گلِ سرخت
یا با تیزیِ چاقویت
((غاده السمان))
ترجمه : دلارام نوری فرد
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

به تو میگویم بله
میگویم نه
میگویم بیا
میگویم برو
میگویم دوستت دارم
میگویم برایم مهم نیست
و همهی اینها را یکبار و در یک آن به زبان میآورم
و فقط تو همهی آنها را متوجه میشوی
و هیچ تناقضی بینشان نمیبینی
و قلبت به اندازهی کافی برای روشنایی و تاریکی
و تمام طیفهای نور و سایه جا دارد
حرفی نمانده
جز اینکه دوستت دارم
آن چاه عمیق و تاریک
که در آن سکنی گزیدهام ترک میکنم
بالِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سینهی تو پرواز کنم
موهبتی است که زندهام
فقط برای اینکه بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غمانگیز است
در حالیکه میتوانم اینهمه دوستت داشته باشم میمیرم
((غاده السمان ))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

با تو کشف کردم که بهار
برای گرامی داشت تنها یک پرستو میآید...
پیش از تو، میپنداشتم که پرستو
سازندهی بهار نیست...
با تو دریافتم که خاکستر، اخگر میشود
و آب برکه های گلآلودِ باران در گذرگاهها
دوباره، به ابر بدل میشوند،
و جویباران، در نزدیکی مصب خویش
پالوده میشوند و به سرچشمههای خویش باز میگردند،
و قطرهی عطر، خانهی میناییاش را رها میکند،
تا به گل سرخش، بازگردد،
و گلهای پژمرده در تالارهای ظروف سیمین،
به غنچههای کوچک در کشتزاران ِ خویش باز میگردند.
و جغدهای لطیف میآموزند، چونان مرغ عشق
ترانههای غمگین سر دهند...
با تو به ریگهای کبود در ساعت شنیام خیره شدم،
که از پایین به بالا فرو میافتاد،
و عقربههای ساعت به عقب میشتافت...
با تو کشف کردم که چگونه قلب،
باغچهی شیشهای گیاهان زندگی را،
رها میکند تا به باغ بدل شود...
و با تو این حقیقت ناخوش را دریافتم
که عشق، تنها برای آخرین معشوق است...
آیا می پنداری بر تو عاشقم؟
((غاده السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

کاش محبوبم
مثل " غم " بود و
تا همیشه پیش من می ماند!
((غادة السمان))
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان

از روزی که شناختمت
همزمان هم می خندم
وهم گریه می کنم
نیمی از عشقت روشنایی
و نیم دیگرش تاریکی ست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است
که همچنان دوستت دارم .
((غاده السمان))
مترجم : زهر ابو معاش
برچسب ها: غاده السمان , اشعار غاده السمان , شعر جهان , اشعار شاعران عرب زبان
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.


























