دوستانم
قصدم اين بود که براي شما بازگو کنم
همين امشب چيزي از شعر عاشقانه را
براي اينکه زن در همه زمانه ها
از هر نوع که بوده است
از هررنگ که باشد
سرش گيج مي رفته است در برابر حرف عشق
قصدم اين بود که شما رو بدزدم براي چند ثانيه
از کشور شن به کشور علف
قصدم اين بود که براي شما بازگو کنم
چيزي از موسيقي قلب را
اما در زمانه عرب
نبض قلب هم متوقف مي شود
دوستانم
چگونه در توانم است
که اين وطن در چنگال را به حساب نياورم
در واهمه را
ازاين ورشکستي روحي بگذرم
و اين ناچيز شدن وطن پرستي را
و اين قحط سالي و بي حاصلي را
دوستانم قصدم اين بود که شما را وارد زمانه شعر کنم
اما متاسفانه جهان به درنده ي ديوانه تبديل شده است
که شعر را تکه پاره مي کند
دوستانم
خواهش کنم که از شما فرا بگيرم
چگونه آنکه در ته چاه است
مي تواند براي آزادي ترانه بخواند
خواهش مي کنم که از شما فرا بگيرم
چگونه گل مي تواند از فنا سر در بياورد
خواهش مي کنم از شما فرا بگيرم
چگونه شاعر شعر مي گويد
وقتي که همچون جوجه اي بر روي آتش تف داده مي شود
نه اين زمانه شعر است - نه اين زمانه شاعر است
آيا گندم از جسد فقرا خواهد روييد
آيا گلي از داري سر بر خواهد آورد
و آيا از چشمان بيرون زده مردگان
گلهاي سرخي خواهد روييد
آيا از تاريخ قتل شعر آگاه خواهي شد
و آيا از حافظه ي آهن قطره آبي بيرون خواهد زد
که همچون برنج چيني باشد
تکه پاره هاي کشته شدگان
وقتي کشته اي - کشته شدگان را مي گريد
و جمجه اي - جمجمه ديگري را رثا مي گويد
و کفشي - کفش ديگري را به خاک مي سپارد
هيچ کس از قبر حلاج خبردار نيست
پس نيمي از کشته شدگان
در تاريخ فکر گمنام اند ... عشق
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاده الصباح , عکس گل زیبا , اشعار شاعران خارجی , شعر عاشقانه
ناگهان به ذهنم رسيد
که امشب
نامه هاي عاشقانه قديمي ام را باز کنم
و دوباره بخوانم
نمي دانستم که با آتش بازي مي کنم
و گورم را با دستهايم باز مي کنم
دقيقه اي نگذشته بود از خواندن
که انگشتهايم سوختند
بعد از دو دقيقه
چراغي که با نور آن نامه را مي خواندم ،سوخت
بعد از سه دقيقه
پتوي رختخوابم آتش گرفت و لباس خوابم
و از من چيزي جز تلي از خاکستر نماند.
نمي دانستم که نامه هاي عاشقانه
ممکن است به بمبهاي ساعتي تبديل شوند
و اگر به آنها دست بزنم منفجر مي شوند
نمي دانستم که عبارتهاي عاشقانه
ممکن است به گيوتيني تبديل شوند
نمي دانستم که انسان
با خواندن نامه عاشقانه
مي تواند زندگي کند
واگر دوباره آنها را بخواند
ممکن است بميرد.
عجب حماقتي مر تکب شدم
برداشتن سر پوش آتشفشان
آتشفشاني که
سالها خاموش است
وارد عجيب ماجرا جويي شده ام
هنگامي که غول را از چراغ جادويش بيرون آوردم
تمام وسايل اتاقم را نابود کرد
النگو ها و اوراق و کتابهايم را
ووسايل تزئينيم را
و مرا يک لقمه گاز زد
چون سيب .
آيا ممکن است زني با نامه هاي عاشقانه اش
خود کشي کند
آيا ممکن است که با اراده خويش
خود را زير چرخ اتوموبيل ها بيندازد
حروف افسونگر
و کلمات جنون آميز
آيا ممکن است با خونسردي تمام
خود را بکشد
غرق کند در دريايي از مداد آبي
اين همان کاريست که
امشب من انجام دادم
و آتش را بر ذهنم گشودم
و شيطان را از خوابش بيدارکردم
اي پنهان آشکار
در زمان و مکان
خواندن نامه ام بعد از گذشت سالها از رفتنت
قتلگاه حقيقي است
و اين منم که از تجربه خون آلودم
بيرون مي آيم چنان مرغي سرکنده
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاده الصباح , شاعرانه سعاده الصباح , اشعار شاعران خارجی , شعر عاشقانه
اصلا مهم نیست که بگویی
تو را دوست دارم
مهم این است که بدانم
چگونه مرا دوست داری
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاده الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه , اشعار شاعران خارجی
اگر خود را
از قله جهان
پرت کنم
تا از افیون عشق تو رهایی یابم
باز هم مردم مرا
افتاده بر دست های تو
خواهند دید
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاده الصباح , اشعار شاعران خارجی , عکس متحرک باران , شعر کوتاه
همه ی شهرهای دنیا
در نقشه ی جغرافیا
به نظرم نقطه های خیالی اند
مگر یک شهر
شهری که در آن عاشق ات شدم
شهری که بعد از تو وطنم شد...
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر خارجی , شعر جهان , شعر کوتاه
کوشيدم تو را از خاک حافظهام ريشه کن کنم
اما ديدم در تار و پودم تنيدهاي
همچون خزه دريايي
کوشيدم بوي تو را
از سلولهاي پوستم بيرون کنم
پوستم کنده شد
اما تو بيرون نشدي
کوشيدم تو را به آخر دنيا تبعيد کنم
چمدانهايت را آماده کردم
برايت بليط سفر خريدم
در اولين رديف کشتي برايت جا رزرو کردم
وقتي کشتي حرکت کرد
اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهميدم در اسکلهام
تازه فهميدم آنکه به تبعيد ميرود منم
نه تو
آقاي من
همه چيز را ميتوان محو و نابود کرد
مگر اثر انگشتهاي تو که بر زنانگيام
حک شده است
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاده الصباح , کارت پستال دلتنگی , شعر ناب
چون عشق
شرمندگياي درجه سه است
و زن
شهروندي درجه سه است
و مجموعههاي شعر
کتابهاي درجه سهاند
به همين دليل ما را
مردم جهان سوم مينامند
((سعاده الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه خارجی , شعر کوتاه , اشعار سعاده الصباح
.: Weblog Themes By Pichak :.