
کیمیا گری چیره دست
ستاره مرا
به آسمان تو دوخته است
و فرشته ای بی نام و نشان
بال مرا
به دست های تو بسته است
هم از این روست
که در فصل های جادویی
خیل پرندگان دریایی
از منظر
چشم های من
در هوای آسمان تو
پرواز خواهند کرد
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه

اگر کسی مرا خواست
بگویید: رفته باران ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید: برای دیدن طوفان ها
رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید:
رفته است تا دیگر بازنگردد...
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر کوتاه , شعر باران
چه غم انگیز است
خفتن با چشم های باز
و پایان اندیشه ها را نگریستن
چه غم انگیز است خفتن
آنگاه که شب رفته است
و از روز خبری نیست
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
در نظر من مرگ است
ایستاده یا نشسته
یا راه می رود
و من نگاه خود را
به سوی شعر بر می گردانم
و شعر را می بینم
ایستاده یا نشسته
یا راه می رود
چون مرگ .
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه مرگ؛شعر کوتاه , شعر ناب
من نفهمیدم چرا می نویسم
از خودم می گویم
یا از دنیا برای خودم می نویسم
یا برای دیگران
اینقدر فهمیدم که پای کسی
یا چیزی در میان است
از من و دنیا بیشتر
از من و دیگران بزرگتر .
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه بیژن جلالی , شعر ناب

حرفي دارم
که تا کنون
آن را ننوشتهام
زيرا سفيدتر از کاغذهاست....
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , کارت پستال عاشقانه , شعر کوتاه
خداوند با خاک
آسمان و آب
آوازی سروده است
که ما آن را جهان نامیده ایم
و گاه با خداوند خود
همان آواز را از سر می گیریم
و آن را شعر
موسیقی
یا نیکی می نامیم.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه بیژن جلالی , شعر ناب
هزار سال پیرتر شده ام
نمی دانم بوسه تو مرا
هزار ساله کرد
یا زمین هزار بار بیشتر
به دور خورشید گشته است.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: جملات عاشقانه , شعر ناب , بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی
آرزویم مردن در صدای تو بود
یا رفتن با صدایت
یا خاموش شدن در صدایت
صدای تو چون باد گذشت
و من به دامن تاریکی
آویخته ام.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , شعر کوتاه , شعر کوتاه عاشقانه , شعر ناب
چه خوب بود
اگر بین من و تو
نه رودی بود و نه کوهی
و نه سایهی هیچ ناامیدی
و نه هیچ آفتاب تند سوزانی
بین ما فقط راهی بود
هموار
و صاف
و روشن
که قلبهای ما را به هم میپیوست
که تنهای ما را به هم میپیوست
ولی دیگر مرا امید رفتن به چنین راهی نیست
و چشمم از دیدن پستی و بلندی
راهها و ناهمواریهایشان
فرسوده است
گامهایم از رفتن در تاریکی
به ستوه آمدهاند
تنم آرزوی فراموشی را دارد
ولی هنوز قلبم چون شمعی میسوزد
و من برین کوره راههای ناهموار
به امید دیدار تو
روان هستم.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه بیژن جلالی , شعر ناب
و تو مرا با روحانیت شانههایت میپرورانی
و من قالب زیبای تو را در جاودانیترین جای قبلم، جاودانی میکنم
از اینکه روزگار تیره است و شب ما تیره است، باک نداریم
من به فروغ تن اندوهگین تو مینگرم
و تو به آتش بازی قلب من خیره میشوی
سرتاسر این پهنه درد پر از سکوت است
فقط قلبهای ما است که میخواند
در کنار رودی از مرگ به زندگی میاندیشم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر کوتاه
تن تو
چون یک فنجان شیر قهوه است
خوش رنگ و خوش عطر
و در آغوش گرفتن تو مطبوع است
چون نوشیدن شیر قهوه
در ساعت پنج عصر یک روز سرد زمستان
روح تو
به گیاه هرزه ای می ماند
که بی پروا شاخه ها و گل های ریز خود را
به اطراف پراکنده است
من این پیاله ی گرم و خوشبو را سر می کشم
و صورت خود را
در شاخ و برگ های وحشی روح تو
پنهان می کنم.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه

تو صدای پایت را
به یاد نمی آوری
چون همیشه همراهت است
ولی من آن را به خاطر دارم
چون تو همراه من نیستی
و صدای پایت بر دلم
نشسته است
((بیژن جلالی))
برچسب ها: اشعار بیژن جلالی , شعر کوتاه , شعر ناب , عکس نوشته عاشقانه

تا تو بيايي
دستم را به سوي رودي
دراز كردم
كه مي خروشيد
تا تو بيايي
خاك را نگريستم
در سراسر اندوهش
و گريستم
تا تو بيايي
خورشيد را نگريستم
با چشمان باز
و جهانم در سياهي فرو رفت
((بیژن جلالی))
برچسب ها: شعر کوتاه , شعر ناب , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه بیژن جلالی

تا چند در هوای تو
دلم را رها کنم
و تا چند در جای پایت
بذر عشق بیافشانم
و تا چند در سراب چشمانت
آه و افسوس بدارم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: اشعار بیژن جلالی , کارت پستال عاشقانه , کارت پستال , بیژن جلالی

شعري عاشقانه برايت ميگويم
تا عاشق تو بشوم
حرفهاي عاشقانه را به فال نيک
خواهم گرفت
و سايه تو را با شعرم گول زدم
و دلم ميخواهد که خودم نيز
گول شعرم را بخورم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , دنیای شاعرانه

چون جوانی که ديده به عشق میگشايد
از جوانی خود سرمست بودم
و سراپای ترا غرق بوسه میساختم
اين داستان گذشتهایست
که هرگز فراموش نمیکنم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: اشعار بیژن جلالی , شعر کوتاه , شعر ناب , عکس نوشته عاشقانه

هزار سال پيرتر شده ام
نمي دانم بوسه تو مرا
هزار ساله كرد
يا زمين هزار بار بيشتر
به دور خورشيد گشته است
((بیژن جلالی))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار بیژن جلالی , شاعرانه بیژن جلالی , شعر ناب

کیمیاگری چیره دست
ستاره مرا
به آسمان تو دوخته است
و فرشته ای بی نام و نشان
بال مرا
به دست های تو بسته است
هم از این روست
که در فصل های جادویی
خیل پرندگان دریایی
از منظر
چشم های من
در هوای آسمان تو
پرواز خواهند کرد
((بیژن جلالی))
برچسب ها: اشعار بیژن جلالی , بیژن جلالی , شعر ناب , شعر زیبا
| مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























