شبی نَبوده که من یادِ روی او نکنم:
وَ با خیالِ رُخ اش باز گفت وگو نکنم.
چنان حضور می یابد به پیشِ من کانگار
نظر کنم به رُخ اش، یادِ روی او نکنم!
زنی که نیست دگر در جهان، دریغادرد!
چرا به نیستن اش هیچگاه خو نکنم؟
وَ خوگری ست همالِ فرامُشی: کاری
اگر چه سخت ولی ممکن، از چه رو نکنم؟
بلی، من این نکنم، بل که سخت کوشم تا
نظر بدآنچه کند زنده یادِ او نکنم!
ولی، به دیدنِ هر موی و روی خوش، نشود
که باز یاد از آن ویژه روی ومو نکنم!
زنی که نیست، دریغا! فرای دسترس است:
نمی توانم اش، امّا، که آرزو نکنم!
زنی که نیست من اش گم نکرده ام: زین روی،
نشسته ام همه رؤیا و جُست و جو نکنم.
گُهر به دست، از آن سر نمی توان بر کرد:
از این، چو موج، در این بحر سر فرو نکنم!
ولی فرامُشی آسیبِ بد پسایندی ست:
به آن که با سرِ خود کارِ یک عدو نکنم.
وَ گورگونه گُمایی شود درون بی یاد:
به سوی گُم شدن ام خود به است رو نکنم!
وَ آن یگانه ز من خواست تا جهان ام را،
که یادگارِ من از اوست، زیر و رو نکنم.
وَ گفت بودنِ خود را خیال بشناسم:
ولی خیالِ نبودن به هیچ رو نکنم!
-
((اسماعیل خویی))
-
👇👇👇
برچسب ها: اسماعیل خویی , غزلسرا , اشعار اسماعیل خویی , شعر یاد او
با یک دلِ غمگین،
به جهان شادی نیست
تا یک دهِ ویران بود،
آبادی نیست
تا در همهی جهان
یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم،
آزادی نیست
((اسماعیل خویی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر زندان , گروه شعر در تلگرام
صدای تو را دوست دارم
صدای تو از "آن" و از جاودان میسراید
صدای تو از لالهزاران که بر باد
صدای تو از نوبهاران که در یاد میآید
صدای تو را،
رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم...
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر برف , شعرکده
یادش به خیر
مادرکم می گفت
خوب،
از خوب هم که خوب تر بشود
شک باید کرد
شاید به چیز دیگری آغشته است
اینجا نشسته ای
در شب
چون شب
که عطر تاریکش
از بوی گیسوی تو سرشته است
و با منی
همه چیزت با من است
تنها ماه است
آن بالا
که نیست
که دیگر نیست
و حفره ی سیاهی از آن برجاست
که خوبی تو
در دهان وقیحش
گم گشته است
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , شعر ناب , شاعرانه آرام , شعر زیبا
در این پولک افشان
جهان، ناگهان، بارِ دیگر جوان است:
چه اندوه اگر میگذارد مرا همچنان پیر؟
چه برفی!
چه برفی!
چه پاکیزه آرامشی، با چه ژرفای ژرفی!
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر برف , شعرکده
دلم هـوای شِـکُفتن دارد
مـرا ببوس و بهـارانم کن
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر بهار , شعر بوسه
صدای ترا دوست دارم
صدای تو از آن و از جاودان می سراید
صدای تو از لاله زاران که بر باد
صدای تو از نوبهاران که در یاد می آید
صدای ترا
رنگ و بوی صدای ترا دوست دارم
صدای تو از آن سوی شور
از پشت بیداد می آید
و جان دل من
دل جانم
از آن به فریاد می آید...
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , کانال اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر ناب
بیهوده می ستیزم، می دانم
بیهوده می ستیزم تا
در حالتی نبوده بیاویزم،
یا
در حالتی نیامده بگریزم،
تا
از حالتی که هست بپرهیزم،
می دانم
بیهوده می ستیزم.
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , کانال شعر در تلگرام , گرو های شعر در تلگرام
مرگِ حقیرِ برگ
پایانِ فصل هایِ شکفتن نیست.
((اسماعیل خویی))
برچسب ها: اسماعیل خویی , اشعار اسماعیل خویی , شعر ناب , شعر برگ
.: Weblog Themes By Pichak :.