درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

 

x687110_download.jpg

 

به تو می اندیشم

و زمان را لمس می کنم

معلق و بی انتها عُریان ...


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ | 14:40 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

x352329_23jjskj.jpg

 

تو طلوع كردی

و عشق باز آمد،

شعر شكوفه كرد

و كبوتر شادى بال زنان بازگشت؛

تنهايى و خستگى بر خاک ریخت.


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۹ | 4:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

h133007_images_2.jpg

 

ﻭﺿﻮﺡ ﻭ ﻣِﻪ

ﺩﺭ ﻣﺮﺯِ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ

ﺩﺭ ﺟﺪﺍل اند،

ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﮑّﻪﯼ ﻗﺎﻧﻊِ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﻣّﺎ

ﻣﺮﺍ ﭘﺮﻭﺍﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ .


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ | 4:44 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

شهرِ من

رقص کوچه هایش را باز می یابد

هیچ کجا،هیچ زمان

فریاد زندگی بی جواب نمانده است


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ | 16:40 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

من 

جزیی از توام،

دیگر نه زمان و نه مرگ

هیچ یک عطش مرا

از سرچشمه ی وجود و خیالت 

بی نیاز نمیکند...


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ | 4:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

Avrey Ovard #averyovard #averyovard Avrey Ovard #averyovard - Creative photography - #averyovard #Avrey #Creative #Creativephotography #Ovard #Photography

 

انكارِ عشق را

چنين كه به سر سختى پا سفت كرده‌اى

دشنه‌ئى مگر

به آستين اندر

نهان كرده باشى. _

كه عاشق

اعتراف را چنان به فرياد آمد

كه وجودش همه

بانگى شد.‌


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۹ | 14:25 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

عکس ‏شعری که زندگی ست‏

 

در نیست

راه نیست

شب نیست

ماه نیست

نه روز و

...نه آفتاب,

ما

بیرون ِ زمان

ایستاده ایم

با دُشنه ی تلخی

در گُرده های مان.

هیچ کس

با هیچ کس

سخن نمی گوید

که خاموشی

به هزار زبان

در سخن است.

در مرده گانِ خویش

نظر می بندیم

با طرح ِ خنده یی,

و نوبتِ خود را انتظار می کشیم

بی هیچ

خنده یی!

 

((احمد شاملو))

 

https://telegram.me/sherebarankhorde

6cx5_10.png


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸ | 20:56 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

عکس ‏مینیمال هایی برای زندگی‏

 

اندکی بدی در نهادِ تو

اندکی بدی در نهادِ من

اندکی بدی در نهادِ ما …

و لعنت جاودانه بر تبارِ انسان فرود می‌آید.


((شاملو))

 

https://telegram.me/sherebarankhorde

 

6cx5_10.png


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۸ | 4:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

تو كیستی، كه من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم . تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!  تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟ تو را كدام خدا؟ تو از كدام جهان؟ تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟ تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟ تو از كدام سبو؟  من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه! چه كرد با دل من آن نگاه شیرین، آه! مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه! كدام نشاه دویده است از تو در تن من؟  كه ذره های وجودم تو را كه می بینند، به رقص می آیند، سرود میخوانند!  چه آر...

 

تنهایی را تاب آورده‌ایم و خاموشی را

و در اعماق خاکستر

می‌تپیم.


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | 17:43 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

44iv_photo_2019-04-24_21-59-23.jpg

 

هر چه بیشتر می‌بینمت

احتیاجم

به دیدنت بیشتر می‌شود


((شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ | 4:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

قلعه‌یی عظیم

که طلسمِ دروازه‌اش

کلامِ کوچکِ دوستی‌ست...


((احمد شاملو))


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷ | 11:28 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

آیدا بگذار بی‌مقدمه این راز را با تو در میان بگذارم

که من در عشق بیش از هر چیزِ دیگر،

بیش از لذت‌ها، آتش و شور و حرارت آن را می‌خواهم.

بیش از هر چیز شوق و شورش را می‌پسندم

و بیش از هر چیز بی‌تابی‌ها و بی‌قراری‌هایش را طالبم


از کتاب مثل خون در رگ‌های من

((نامه‌های احمد شاملو به آیدا))

 


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶ | 14:49 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

به

نو کردن ماه

بر بام شدم

با عقیق و سبزه و آینه.

داسی سرد بر آسمان گذشت

که پرواز کبوتر ممنوع است.

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند

و گزمگان به هیاهوی شمشیر در پرندگان نهادند.

ماه

بر نیامد...

«شاملو به غلامحسین ساعدی»


((احمد شاملو))

 


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : جمعه ۲ تیر ۱۳۹۶ | 15:5 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

9iIE1

 

شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟

شبانه

شعری چنین

چگونه توان نوشت؟

من آن خاکسترِ سردم که در من

شعله‌ی همه عصیان‌هاست،

من آن دریای آرامم که در من

فریادِ همه توفان‌هاست،

من آن سردابِ تاریکم که در من

آتشِ همه ایمان‌هاست.


((احمد شاملو))

۱۳۳۱

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 7:45 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

DVyYK

 

در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام

برایِ خاطرِ زندگان،

و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام

زیباترینِ سرودها را

زیرا که مردگانِ این سال

عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.


((احمد شاملو))

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 7:0 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

PYw5g

 

ای سرودِ دریاها! در ساحلِ خشمناکِ سکوتِ من موجی بزن

ستاره‌ی ترانه‌یی برافروز

در بُهتِ مغمومِ خونِ من ای سرودِ دریاها!

سه نوید، سه برادری،

بر فرازِ مون‌واله‌ری‌ین واژگون گردید

و آن هر سه

من بودم.

سیزده قربانی، سیزده هرکول

بر درگاهِ معبدِ یونان خاکستر شد

و آن هر سیزده

من بودم.

سیصدهزار دست، سیصدهزار خدا

در تپه‌های قصرِ خدایان، در حلقه‌های زنجیر یکی شد

و آن هر سیصدهزار

منم!

آه! من سه نوید، سه برادری،

من سیزده قربانی، سیزده هرکول بوده‌ام

و من اکنون

عقده‌ی ناگشودنیِ سیصدهزار دستم…

ای سرودِ دریاها!

بگذار در ساحلِ خشمناکِ غریوِ تو موجی زنم

و به‌سانِ مرواریدِ یکی صدف

کلمه‌یی در قالبِ تو باشم

ای سرودِ دریاها!


((احمد شاملو))


۳ خرداد ۱۳۳۰
گرگان – قره‌تپه

 

roKZ2


برچسب ها: کانال اشعار احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , احمد شاملو , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 6:3 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

htxrh

 

نه به خاطرِ آفتاب نه به خاطرِ حماسه

به خاطرِ سایه‌یِ بامِ کوچکش

به خاطرِ ترانه‌یی

کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطرِ جنگل‌ها نه به خاطرِ دریا

به خاطرِ یک برگ

به خاطرِ یک قطره

روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر

نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید

نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو

به خاطرِ یقینِ کوچکت

که انسان دنیایی‌ست

به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم

به خاطرِ دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من

و لب‌های بزرگِ من

بر گونه‌های بی‌گناهِ تو

به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی

به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای

به خاطرِ یک لبخند

هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی

به خاطرِ یک سرود

به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها

به خاطرِ عروسک‌های تو، نه به خاطرِ انسان‌هایِ بزرگ

به خاطرِ سنگ‌فرشی که مرا به تو می‌رساند،

نه به خاطرِ شاه‌راه‌های دوردست

به خاطرِ ناودان، هنگامی که می‌بارد

به خاطرِ کندوها و زنبورهای کوچک

به خاطرِ جارِ سپیدِ ابر در آسمانِ بزرگِ آرام

به خاطرِ تو

به خاطرِ هر چیزِ کوچک هر چیزِ پاک به خاک افتادند

به یاد آر

عموهایت را می‌گویم

از مرتضا سخن می‌گویم.


((احمد شاملو))

۱۳۳۴

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:57 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

c8wTF

 

من خشکیده‌ام من نگاه می‌کنم من درد می‌کشم

من نفس می‌زنم من فریاد برمی‌آورم:

ــ چشمانِ تو شبچراغِ سیاهِ من بود.

مرثیه‌ی دردناکِ من بود چشمانِ تو.

مرثیه‌ی دردناک و وحشتِ تدفینِ زنده‌به‌گوری که منم، من…


((احمد شاملو))

۱۳۳۱

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:48 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

hWYMC

 

با شما که با خونِ عشق‌ها، ایمان‌ها

با خونِ نظامی‌ها، اسب‌ها

با خونِ شباهت‌های بزرگ

با خونِ کله‌های گچ در کلاه‌های پولاد

با خونِ چشمه‌های یک دریا

با خونِ چه‌کنم‌های یک دست

با خونِ آن‌ها که انسانیت را می‌جویند

با خونِ آن‌ها که انسانیت را می‌جوند

در میدانِ بزرگ امضا کردید

دیباچه‌ی تاریخِمان را،

خونِمان را قاتی می‌کنیم

فردا در میعاد

تا جامی از شرابِ مرگ به دشمن بنوشانیم

به سلامتِ بلوغی که بالا کشید از لمبرهایِ راه

برای انباشتنِ مادرِ تاریخِ یک رَحِم

از ستاره‌های بزرگِ قربانی،

روز بیست و سه‌ی تیر

روز بیست و سه…


((احمد شاملو))

۲۳ تير ۱۳۳۰

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:43 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

kRHR1

 

میانِ کتاب‌ها گشتم

میانِ روزنامه‌های پوسیده‌ی پُرغبار،

در خاطراتِ خویش

در حافظه‌یی که دیگر مدد نمی‌کند

خود را جُستم و فردا را.

عجبا!

جُستجوگرم من

نه جُستجو شونده.

من این‌جایم و آینده

در مشت‌های من.


((احمد شاملو))

۱۳۶۰

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:27 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

GrdvP

 

لب را با لب

در این سکوت

در این خاموشی‌ گویا

گویاتر از هرآنچه شگفت‌انگیزتر کرامتِ آدمی به شمار است

در رشته‌ی بی‌انتهای معجزتی که اوست…

در این اعترافِ خاموش،

در این «همان»

که توانَد در میان نهاد

با لبی

لبی

بی‌وساطتِ آنچه شنودن را باید…

آن احساسِ عمیقِ امان، در این پیرانه‌سر

که هنوز

پرواز در تداوم است

هم ازآنگونه کز آغاز:

رابطه‌یی معجزآیت

از یقینی که در آن آشیان گذشت

در پایانِ این بهاران

تا گمانی که به خاطری گذرد

در آغازِ یکی خزان.


((احمد شاملو))

۱۵ خردادِ ۱۳۷۴

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:18 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

cOHpZ

 

قفس

قفس این قفس این قفس…

پرنده

در خوابش از یاد می‌بَرَد

من اما در خواب می‌بینمش،

که خود

به بیداری

نقشی به کمالم

از قفس.

از ما دو

کدام؟ ــ

تو که زندانت تو را زمزمه می‌کند

یا من

که غریوِ خود را نیز

نمی‌شنوم؟

تو که زندانت مرا غریو می‌کشد،

یا من

که زمزمه‌ی تو

در این بهارانم

مجالِ باغ و دماغِ سبزه‌زار نمی‌دهد؟ ــ

از ما دو

کدام؟

قفس

این زمزمه

این غریو

این بهاران

این قفس این قفس این قفس ای امان!


((احمد شاملو))

۲۲ فروردینِ ۱۳۷۴

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:15 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

RtlWe

 

بر این کناره تا کرانه‌ی آمودریا

آبی می‌گذشت که دگر نیست:

رودی که به روزگارانِ دراز سُرید و از یاد شد

رودی که فروخشکید و بر باد شد.

بر این امواج تا رودبارانِ سند

زورقی می‌گذشت که دگر نیست:

زورقی که روزی چند در خاطری نقش بست

وانگه به خرسنگی برآمد و درهم شکست.

بر این زورق از بندری به شهرْبندری

زورق‌بانی پارو می‌کشید که دگر نیست:

پاروکشی که هر سفر شوریده دختری‌ش دیده به راه داشت

که به امیدی مبهم نهالِ آرزویی به دل می‌کاشت.

بر این رودِ پادرجای

امیدی درخشید که دگر نیست:

امیدِ سعادتی که پابرجا می‌نمود

لیکن در بسترِ خویش به جز خوابی گذرا نبود.


((احمد شاملو))

تیرِ ۱۳۷۳

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

wuFsx

 

به ایسای شاعر

یکی کودک بودن

آه!

یکی کودک بودن در لحظه‌ی غرشِ آن توپِ آشتی

و گردشِ مبهوتِ سیبِ سُرخ

بر آیینه.

یکی کودک بودن

در این روزِ دبستانِ بسته

و خِش‌خشِ نخستین برفِ سنگین‌بار

بر آدمکِ سردِ باغچه.

در این روزِ بی‌امتیاز

تنها

مگر

یکی کودک بودن.


((احمد شاملو))

۲۶ فروردینِ ۱۳۷۳

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 5:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

s4nNQ

 

آن روی دیگرت

زشتی‌ هلاکت‌ باری‌ ست

ای نیمرخِ حیات‌ بخشِ ژانوس!

 

((احمد شاملو))

۱۳۷۳

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 4:57 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

VGjRz

 

سربه‌ سر سرتاسر در سراسرِ دشت

راه به پایان بُرده‌اند

گدایانِ بیابانی.

پای‌آبله

مُرده‌اند

بر دو راهه‌ها همه،

در تساوی‌ فاصله با تو ــ ای نزدیک‌ترین چای‌خانه‌ی اُتراق! ــ

از لَه‌لَهِ سوزانِ بادِ سام

تا لاه‌لاهِ بی‌امانِ سوزِ زمستانی

گدایانِ بیابانی.


((احمد شاملو))

۲۸ مردادِ ۱۳۷۴

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , کانال اشعار احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ | 4:47 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

c3ZAC

 

«کریه» اکنون صفتی اَبتَر است

چرا که به تنهایی گویای خون‌تشنگی نیست.

تحمیق و گرانجانی را افاده نمی‌کند

نه مفت‌خوارگی را

نه خودبارگی را.

تاریخ

ادیب نیست

لغت‌نامه‌ها را اما

اصلاح می‌کند.


((احمد شاملو))

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شاعرانه احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ | 7:40 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

phOP8

 

دست زی دست نمی‌رسد

که سدِّ سفاهتی سیمانی در میان است:

«ما» در ذهنت می‌گذرد «آن‌ها» بر زبانت

نگران و ترس‌ْمُرده

چون دهن بگشایی!

کابوست آشفته‌تر باد!

باشد که چو از خواب برآیی

تعبیرش را تدبیری کنی.


((احمد شاملو))

۱۱ خردادِ ۱۳۶۳

 

roKZ2


برچسب ها: احمد شاملو , عکس احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵ | 7:20 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب جديد تر مطالب قدیمی تر