
مه من، به جلوهگاهی که تو را شنودم آنجا
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟
گه سجده خاک راهت به سرشک میکنم گل
غرض آنکه دیر ماند اثر سجودم آنجا
من و خاک آستانت، که همیشه سرخرویم
به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آنجا
به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی
که نیازمندی خود به تو مینمودم آنجا
پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آنجا
به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آنجا
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر , شعر کهن , اشعار هلالی جغتایی
در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
در پیش عزیزان جهان خوارتر از من
گفتی که مرا یار وفادار بسی هست
هستند ولی نیست وفادار تر از من
گر طالب آنی که به یاری بنشینی
بنشین که تورا نیست کسی یارتر از من
چون غنچه اگر سینه ی تنگم بشکافی
دانی که نبوده ست دل افگار تر از من
خلق دو جهانست گرفتار تو لیکن
در هردو جهان نیست گرفتار تر از من
امروز اگر عشق گناهست هلالی
فردا نتوان یافت گنهکار تر از من
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , شعر , شاعرانه
| مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























