مازوخیسم بود
از قدم زدن در دی ماهی پر ازخون لذت میبرد
دوست داشت یادش بیاید
چقدر کشته دیده
چقدر دوستشان داشته
قدم میزد و برای خودش که کنار آنها نیست
فاتحه میخواند...
((باران محمدی))
👇👇👇
برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , شعر سپید , شعر قدم زدن
کوچه بی صداست
بوی دلتنگی می دهد
لابد چیزی کم دارد
چیزی شبیه قدم هایت
وای که اگر تو باشی و
باران و کوچه ای خیس
و من خیس تر ، در انتهای کوچه …
((طنین کریمی))
👇👇👇
برچسب ها: طنین کریمی , اشعار طنین کریمی , شعر قدم زدن , شعر کوچه
مى روم قدم بزنم
با همين كفش ها
تا زمين نگاه كند
با اين قدم هاى تكرارى
لبانم را به شعر مى چسبانم
تا برايت بگويم
آفتاب هم روى من شنا مى كند
پيش از اين كه ابرها آفتابى شوند
روى اين صندلى مى نشينم
قهوه اى سفارش مى دهم
به فروشنده اشاره مى كنم
صندلى را نبرد
تا تو بيايى
با هم
اين شعرها را ببوسيم
((افشین بابازاده))
برچسب ها: افشین بابازاده , اشعار افشین بابازاده , شعر قدم زدن , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.