یا میکده را دربند این رند شرابی را
یا چشم بپوش امشب مستی و خرابی را
تا گرد وجودم را بر باد فنا ندهد
از دست نخواهد داد این آتش آبی را
یکباره پریشان کرد ما را چو پریشان کرد
بر روی مهآسایش زلفین سحابی را
از قهقهه بیجاست ای کبک دری کز خون
شاهین کندت رنگین چنگال عقابی را
رو دست بشوی از تن زان پیش که خود سازد
سیلاب فنا ویران این کاخ ترابی را
ای خواجه یکی گردد خود بحر و حباب آخر
در دهر چه بسپاری این شکل حبابی را
آهم به فلک بر شد از جور رقیب امشب
تا خود چه اثر باشد این تیر شهابی را
القصه مکن باور افسانه واعظ را
کی گوش کند عاقل هر بانگ غرابی را
بشنو سخن وحدت ای تشنه که آب آنسوست
بیهوده چه پیمایی این دشت سرابی را
-
((وحدت کرمانشاهی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: وحدت کرمانشاهی , غزلسرا , شعر مستی , شعر سراب
به تو خیره شدم
انگار سرابی بودی
سرابی
که چون خورشید میدرخشید
و نمایان میشد همچون حقیقت
میان شورهزار تنهاییام
خواستم تو را
در آغوش بگیرم
و بوسهای
برپیشانیات بزنم
با خیالی خوش
چشمهایم را بستم
با تمام قدرت
با آخرین توان
پریدم
این، آخرین پرواز من بود...
((سوفیا جمالی))
👇👇👇
برچسب ها: سوفیا جمالی , اشعار سوفیا جمالی , شعر سراب , شعر حقیقت
دریـا، کمـبودِ آب می فهمد؟...نه...
ساحل، یک لحظه خواب می فهمد ؟...نه...
یـک عـمر به سـمت تو دویـدم امـا
لب تشنه مگر سراب می فهمد ؟...نه...
((علی عطری))
برچسب ها: علی عطری , اشعار علی عطری , شعر ناب , شعر دریا
.: Weblog Themes By Pichak :.