به تو خیره شدم
انگار سرابی بودی
سرابی
که چون خورشید میدرخشید
و نمایان میشد همچون حقیقت
میان شورهزار تنهاییام
خواستم تو را
در آغوش بگیرم
و بوسهای
برپیشانیات بزنم
با خیالی خوش
چشمهایم را بستم
با تمام قدرت
با آخرین توان
پریدم
این، آخرین پرواز من بود...
((سوفیا جمالی))
👇👇👇
برچسب ها: سوفیا جمالی , اشعار سوفیا جمالی , شعر سراب , شعر حقیقت
تاريخ : دوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱ | 0:7 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.