چاقو خورده این دوربین عکاسی
به جای ِ خون
خاطره ریخته بیرون
خاطره،
که دخترم بود
و از زیباییاش گريه ام میگرفت
از اینکه در هیچ عکسی پیر نمیشد
گریهام میگرفت
از اينکه نمیدانستم
با من چه کسانی به گریه افتاده بودند
و کارخانهی شيشه بری
با اینهمه اشک ِ منجمدشده چه میکند؟
شیشهی جلوی ِ ماشین
شیشهی پنجرهی اتاق
از اشکهای چه کسانی ست؟
یکشب دیر به خانه آمدی
یکشب ِ دیگر
دیرتر به خانه آمدی
و هر بار
کمی از زیباییات را
در خانهای جا میگذاشتی
من
صدایِ گریهام را
با خودم حمل میکردم
صدایِ تو را
که ریخته بود روی پیراهنم
و پاک نمیشد
باید عمری که گذشت را تعمیر کنم
دستم را
که به دست ِ تو عادت کرده است
باید یکروز
دستهایم را
بیرون از خودم در بیاورم
و از آن به بعد
بدون ِ آغوش به خانه بازگردم
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر گریه , شعرکده
کاشتهاند او را در خاک
و با سنگهایشان به او آب میدهند
به دستهایم نگاه کردم
هر کدام از ما لااقل یکبار
به دریا سنگ پرتاب کردهایم
ما بیآنکه بدانیم
در سنگسار دریا شرکت کردهایم
دریا
دریا
دریا
زنِ همسایه را میگویم
((مهدی اشرفی))
👇👇👇
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر رود , شعر خاک
راه
مست بود
هرچه میرفتیم
مارا به جای دیگری میبرد...
((مهدی اشرفی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر رود خانه , شعر دست
دست بكش
بر كلمه ى دست
و دست من را بگير
من كه جيب هايم را
پر از سنگ كرده ام
و دارم خودم را
در كلمه ى رودخانه غرق مى كنم
((مهدي اشرفي))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر رود خانه , شعر دست
می ترسم از زنان زیبا
بیشتر
از زن های زیبایی
که نام هایی زیبا داشته باشند
می ترسم از زندان
بیشتر
از زندان هایی
که نام هایی زیبا
بر آن ها گذاشته اند
مثلا همین دریا
که زندانی ست
با میله هایی از آب
می ترسم این خشکی
ادامه ی همان دریا باشد
و ما سال ها
در زندانی زندگی کرده باشیم
که تنها
وقتی باران می آید
میله هایش را می بینیم
((مهدی اشرفی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر زندان , شعر زندگی
بادی كه پنجره را به هم می زند
ادامه ی دست ماست
و كلاهی كه آنطرف افتاده
ادامه ی سری ست
كه به تو فكر می كند .
به خيابانی فكر كن
كه در يك طرف كودكی ايستاده
و در آن سو
پيرمردی .
من
به دستم فكر كردم
كه می تواند
ادامه ی عصايی باشد در سال ها بعد
و بارها
از سايه ی درختی ترسيدم
كه پيرمردی
به خاطر عصای چوبی اش
از آن تشكر می كرد
ترسيدم
ادامه ی اين دست
برسد به چاقويی خون آلود
ترسيدم
ودست هايم را در جيب هايم پنهان كردم
ديگر می دانستم پيری
پيراهن سپيدی ست كه می پوشيم
و تنها مرگ است
كه در عكسی دسته جمعی
همه ی ما را يكرنگ می كند
مثل لباس های رنگی توی كمد
كه وقتی در بسته می شود
همه
يكرنگ می شوند
((مهدي اشرفي))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر عصا , شعر تنهایی
بگذار نوازشت کنم
با اینکه میدانم
این دست
خیابانیست
که به پنج کوچه بنبست
میرسد
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
در آغوشم راه برو
و موهایت را
در باد پریشان کن
این پرچم های سیاه را
که سال ها بعد
صلح، سفیدشان خواهد کرد
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
مثل زندان
همه چیز در من
با سیگار معامله می شود
و هر کسی را که دوست دارم
پیش از من کسی دوست داشته است
کاش می شد به تو گفت که دوستت دارم
و تنه زد در خیابان
به زیبایی زنی
که از روبرو می آید.
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
تو را تیرباران کردند
تنها
لباس هایت به من رسید
سال هاست
از سوراخ های روی پیراهنت
دنیا را نگاه می کنم
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
فکرکن
به ماجرای مردی
که تمام ساعتهای دنیا را دزدید
تا معشوقهاش
پیر نشود...
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
مردی که پا نداشت
پاهایش را برای که پست کرده است؟
مردی که دست ندارد
چگونه تو را در آغوش بکشد؟
مردی که قلبش مصنوعی است
چگونه تو را دوست بدارد؟
تو را تیرباران کردند
تنها لباس هایت به من رسید
سال هاست از سوراخ های روی پیراهنت
دنیا را نگاه می کنم
مجروح جنگ های نکرده ام
دست دارم
پا دارم
قلب دارم
اما همیشه در خانه جا می گذارمشان
و بیرون می روم .
((مهدی اشرفی))
برچسب ها: مهدی اشرفی , اشعار مهدی اشرفی , شعر ناب , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.