تصمیم گرفته ام
هر چه تو را
به یاد من بیندازد
دور بریزم
فقط یکی بگوید
با چای اول صبح
با سیگار آخر شب
با خلوت بعد از ظهر خیابان
با خانه های پلاک چهل و چهار
با نیمه ی تابستان
با آخر بهار
با اولین برف
با درخت غرق شکوفه
با باران
با باران
با باران
چه کنم؟
((مریم نوابی نژاد))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , اشعار مریم نوابی نژاد , شعر فراموشی , شعر تنهایی
می ترسم
از تمام اتفاق های بعد از ثبت شدن
از ثبت با سند برابر شدن ها
از بزرگ شدن های یک شبه
بر زمین افتادن های بی هوا
می ترسم
و برای نفس کشیدن
چاره ای غیر از شعر ندارم
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , اشعار مریم نوابی نژاد , شعر ناب , شعرکده
از جابه جایی درها شروع می شود
از اشتباه گرفتن دیوارها
از سر رفتن کتری
و اجاقی با شعله ی خاموش
بعد که اتاق را گرفت
به کوچه سرایت می کند
بعد نشانی ها
هر بار دیرتر به خانه می رسد
بعد به گذشته ی آدم خیانت می کند
و بعد مرگ
خیال تو را و همه را
راحت می کند
فراموش کردنت
آن قدر ها که فکر می کنی
ساده نیست..
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , اشعار مریم نوابی نژاد , شعر ناب , شعرکده
نمی ترسم از جنگ
یا زلزله ای که تهران را
در یک شب سیاه می بلعد!
نمی ترسم از احتمال برخورد شهاب سنگ
با زمینی که از یک لحظه به بعد
روی مدار مقرر نمی چرخد
نمی ترسم از تمام شدن توی خواب
یا آخرین لبخندم روی دیوار.
می ترسم این شعر آخری باشد که می نویسم!
گوشی را بردار ...
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , اشعار مریم نوابی نژاد , شعر گرافی , مجله هنری ژوان
بگو راه را گم کرده بودم
بگو ساعتم خواب مانده بود
اصلا بگو به مترو ساعت هفت نرسیدم
برای شتابی که نداشتی
بهانه ای جور کن
جهان
با دروغ تو
زیبا می شود...
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , شعر کوتاه , اشعار مریم نوابی نژاد , شاعرانه
نشد به مهربانی ات شک کنم
نشد رسما برایت بمیرم
نشد دل آزرده شوی
از غروب ستاره ای دور و
تقصیر ها را من به گردن بگیرم
نشد در سایه ات پناه بگیرم از این همه سرما
نشد از این همه شب
خاطره ای بسازیم
بی خیال آرزوی صبح فردا
نشد...
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , شعر کوتاه , اشعار مریم نوابی نژاد , شاعرانه
سلول انفرادی
میتواند زندانی را
عاشق زندانبانش کند
یعنی تمام جهان خلاصه شود
در لحظه ای کوتاه...
ساعتها بنشیند چشم به راه دقیقه ای که
آن دستها
دریچهی کوچک را کنار میزند
و ظرف غذا را
روی زمین میگذارد
عظمت این عشق
از بزرگی تو نیست
از تنهایی من است!
((مریم نوابی نژاد))
برچسب ها: مریم نوابی نژاد , شعر کوتاه , اشعار مریم نوابی نژاد , شاعرانه
.: Weblog Themes By Pichak :.