من هم ميتوانستم
مثل تمام زنان
آينهبازي کنم
ميتوانستم قهوهام را در گرماي تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجيهايم را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعتها
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلربايي کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
ميتوانستم
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
ميتوانستم
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فرياد نزنم
ميتوانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهي زندانيها با زندان کنار بيايم
من ميتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانستم
آه همهي غمگينان را
فرياد همهي سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همهي اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم.
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
از حرفهایی که پشت سر من و تو
زده می شود
ناراحت نمی شوم
بلکه برعکس
تمام پنجره های خانه ام را
به روی این شایعه ها
باز می کنم
روی دستم برایشان
دانه ی گندم می ریزم
اجازه می دهم
روی دامنم بازی کنند
زیرا شایعه های عاشقی در کشورم
مثل گنجشگها زیباست
و من از کشتن گنجشکان بیزارم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
عشق
کودتايي ست
در کيمياي تن
و شورشي ست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکي ست
که نمي دانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگي ست
که آرزو مي کنم
هيچ گاه " بخشيده " نشود
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , سعاد الصباح , شعر عاشقانه
جنونم را پاياني نيست
عقلم را نيز
حماقت هاي بسيارم را نهايتي نيست
اي مردي که بي پروايي ام
خشمگينت مي کند
اي که از بي پروايي گلها
برمي آشوبي
اين منم
از روزي که زاده شدم
زنانگي ام کوبنده
و احساساتم سوزنده است
تندرها
بر کرانه هايم فرود مي آيند
اين منم
از روزي که عاشق شدم
بادبانهايم رها
گيسوانم رها
رگهايم ، باز باز
رودهايم ، تمام سدها را در هم مي شکنند
در برابر گردبادم
هراسان و متعجب نايست
من زنم
زني که هيچ مرزي را بر نمي تابد
((سعاد الصباح))
مترجم : وحيد اميري
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
دیشب خواب دیدم
مثل ماهی شده ام
و در آب چشـم های روشـن تو شنــاوم
از ترس خوابم را برایت تعریف نکردم
ترسیدم پلک هایت را ببندی
و مـرا خفه کنی
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
فریاد می کشم:
"تو را دوست دارم"
تمام کبوتران
سقف کلیساها را
رها می کنند
تا دوباره در لابلای گیسوان من
لانه بسازند.
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
وقتی که با تو به رقص برمی خیزم
پاهایم سنبله های گندم می شوند
و گیسوانم
طولانی ترین رودخانه ی جهان!
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
همه ی دین ها
از طریق ارث به ما میرسند
مگر عشق
زیرا عشق
تنها دینیست
که پیامبرانش را خود
میآفریند
سعاد الصباح
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر گرافی
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
پس قهوه خانه ها به چه درد مي خورند ؟
اگر نتوانم با تو بي آنکه هدفي داشته باشيم
راه بروم
پس خيابانها به چه درد مي خورند ؟
اگر نتوانم نام تو را
بي آنکه بترسم
مزمزه کنم
پس زبانها به چه درد مي خورند ؟
اگر نتوانم فرياد بزنم
دوستت دارم
پس دهانم به چه درد مي خورد ؟
((سعاد الصباح))
مترجم : وحيد اميري
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب
همه فرهنگ ها را گشتم
آنقدر که خسته شدم
آيا اسم تازه اي
اسم عجيبي
اسم هيجان انگيزي به ياد داري
اسمي که شايسته عشق جنون وارم باشد
اسمي که غير از «محبوب من» باشد
((سعاد الصباح))
مترجم : وحيد اميري
برچسب ها: شعر کوتاه خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
پيش از آنکه زاده شوم
مادرم
نام تو را بر حافظه ام حک کرد
مادرم
وقتي به من خبر داد
که تو از آن مني
دلم خواست که زودتر
به دنيا بيايم
((سعاد الصباح))
مترجم : وحيد اميري
برچسب ها: شعر کوتاه خارجی , شعر کوتاه , اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح
خيال مي کنم
شهرهاي دنيا
نقطههايي خيالياند
روي نقشهي جغرافيا
همهي شهرها
جز يک شهر
شهري که عاشقت شدم آنجا
شهري که خانهي من شد بعد از تو
((سعاد الصباح))
ترجمهي محسن آزرم
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , عکس نوشته های عاشقانه
اجازه بده پنج دقيقه
فقط پنج دقيقه
سرم را روي شانهات بگذارم
چشمها را ببندم
و زمين از نو آرام شود
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر گرافی
من هم مي توانستم
مثل تمام زنان
آينهبازي کنم
ميتوانستم قهوهام را در گرماي تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجيهايم را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعتها
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلربايي کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
ميتوانستم
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
ميتوانستم
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فرياد نزنم
ميتوانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهي زندانيها با زندان کنار بيايم
من ميتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانستم
آه همهي غمگينان را
فرياد همهي سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همهي اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم.
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , ترانه گرافی
از من مي پرسند
آسمان چه رنگي است ؟
آبي
سرخ
کبود ؟
من از آنها مي خواهم
سوالشان را از تو بپرسند
براي اينکه آسمان من تويي
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر گرافی عاشقانه , شعر کوتاه
هر بار بعد از ديدار تو
مي نشينم
مثل زلزله زده ها
در کنار صندلي ام
و کشتگانم را مي شمارم
و تکه پاره هاي تنم را جمع ميکنم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب
بيا و دوست من باش
چه زيباست اگر دوست هم باشيم
هر زني گاه محتاج دست دوست است
محتاج سخني خوش
محتاج خيمه ي گرمي که از کلمات ساخته شده است
اما نيازمند طوفان بوسه ها نيست
دوست من
چرا به خواسته هاي کوچکم نمي انديشي ؟
چرا به آنچه که زنان را خشنود مي سازد
نمي انديشي ؟
دوست من باش
دوست من باش
بعضي وقتها دلم مي خواهد با تو
بر روي سبزه ها راه بروم
و با هم کتاب شعري بخوانيم
من ، همچون زني ، خوشبخت مي شوم که تو را بشنوم
اي مرد شرقي
چرا فقط مجذوب چهره ي مني ؟
چرا فقط سرمه ي چشمانم را مي بيني
و عقلم را نمي بيني ؟
من همچون زمين نيازمند رود گفتگويم
چرا فقط به دستبند طلاي من نگاه مي کني ؟
چرا هنوز در تو چيزي از شهريار باقي ست ؟
دوست من باش
دوست من باش
من نمي خواهم که با عشقي بزرگ عاشق من باشي
نه ، من نمي خواهم که برايم قايق بخري
و کاخها را هديه ام کني
من نمي خواهم که باران عطرها را
بر سرم بباراني
و کليدهاي ماه را به من ببخشي
نه ، اين چيزها مرا خوشبخت نمي سازد
خواسته ها و سرگرميهايم کوچکند
دلم مي خواهد ساعتها
ساعتها با تو در زير موسيقي باران
راه بروم
دلم مي خواهد
وقتي که اندوه در من ساکن مي شود
و دلتنگي به گريه ام مي اندازد
صداي تو را از توي تلفن بشنوم
دوست من باش
دوست من باش
به شدت محتاج آغوش گرم آرامشم
از قصه هاي عشق و اخبارعاشقانه
خسته شده ام
دلخسته ام از دوره اي که
زن را مجسمه اي مرمرين مي انگارد
تو را به خدا
مرا که مي بيني حرف بزن
چرا مرد شرقي
وقتي زني را مي بيند
نصف حرفش را فراموش مي کند ؟
چرا مرد شرقي
زن را مثل يک تيکه شيريني
و جوجه کبوتر مي بيند
چرا از درخت قامت زن
سيب مي چيند و به خواب مي رود ؟
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , شاعرانه سعاد الصباح , تکست گرافی , عکس نوشته
ناگهان ديدم
قهوه ي سياه را
از شط چشمان من مي نوشي
و در آنها روزنامه صبح را مي خواني
پاي به قهوه خانه ها گذاشتم
تا مرا بنوشي
و روزنامه هاي صبح را مي خرم
تا مرا بخواني
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , شاعرانه سعاد الصباح , شعر گرافی , شعر ناب
ناگهان ديدم
گندم را از خوشه هاي موي من مي دزدي
و در کيف مدرسه ات پنهان مي کني
تو را از اين بازي بازداشتم
دست بردار نبودي
ضربه اي روي دستت زدم
تا گندم را به يغما نبري
اما دست بردار نبودي
کوشيدم تو را به مدرسه بازگردانم
نپذيرفتي
و در گندمزار موي من خواب ماندي
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر ناب , شعر کوتاه
از حرفهایی که پشت سر من و تو
زده می شود
ناراحت نمی شوم
بلکه برعکس
تمام پنجره های خانه ام را
به روی این شایعه ها
باز می کنم
روی دستم برایشان
دانه ی گندم می ریزم
اجازه می دهم
روی دامنم بازی کنند
زیرا شایعه های عاشقی در کشورم
مثل گنجشگها زیباست
و من از کشتن گنجشکان بیزارم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر گرافی
براي خروج از هتل آماده مي شدم
ناگهان ديدم
در آينه کوچکم و در کيف دستي ام
پنهان گشته اي
مکان وعده ام را فراموش کردم
زمان وعده ام را فراموش کردم
و فراموش کردم با چه کسي وعده اي داشتم
پس تصميم گرفتم با تو بمانم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر کوتاه خارجی , شعر کوتاه
عشق
کودتايي ست
در کيمياي تن
و شورشي ست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکي ست
که نمي دانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگي ست
که آرزو مي کنم
هيچ گاه " بخشيده " نشود
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شاعرانه ها , عکس دلتنگی
وقتي که با تو به رقص برمي خيزم
پاهايم سنبله هاي گندم مي شوند
و گيسوانم
طولاني ترين رودخانه ي جهان
((سعاد الصباح))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شاعرانه ها , عکس دلتنگی
مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.