و این منم
خسته از زمانه ای که زن را
فقط مجسمهای مرمرین میخواهد.
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
تنها تو … صاحب ِتاریخ ِمن!
نام خود را در صفحه اول بنویس،
و در صفحه سوم ،
و دهم،
و در آخرین ِآن.
تنها تو می توانی روزهای مرا سرهم کنی ،
از قرن اول تولد
تا قرن بیست و یکم پس از عشق.
تنها تو،
می توانی،
آنچه میخواهی به روزهایم بیفزایی
و آنچه را می خواهی
از آن حذف کنی.
تمام ِتاریخ ِمن،
از کف دست های تو جاری میشود،
و بر کف دست های تو می ریزد!
((سعاد الصباح))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
گفتند نوشتن را
گناهی است بزرگ
پس ننویس
و حرام است نیایش در برابر کلمات
پس نزدیک نشو
که مسموم میکند
دهانِ شعرها را
پس ننوش
این منم که بسیار نوشیدهام
و مسموم نشدهام از جوهر ریختهشده برمیز
این منم که بسیار نوشتهام
و افروختهام آتشی بزرگ
در هر ستارهای
و خدا بر من خشمی نگرفت
گفتند نوشتن
تنها برای مردان است
پس سخن نگو
و مردان تنها عاشقاند
پس عاشق نشو
و نوشتن
دریایی است عمیق
پس غرق نشو
این منم که عاشق شدم
این منم که شنا کردم
و روبهرو شدم
با دستانِ خشمگین
هر موجی و غرق نشدم
گفته اند با شعر
شکستهام دیوار آگاهی را
و مردان شاعر هستند
و چهطور میشود
زن شاعری در این قوم
به دنیا میآید ؟
پوزخندی به بیهودگی سرریز
در این عصرِ جنگ سیارهها
از کسانی که زن را
زنده به گور میخواهند حبس به حبس
از خود میپرسم
که چرا حلال است آواز مردان
چرا بلندتر میخوانند این دیوار بیهودگی را
میان ریشهها و ابرها
میان درختان و باران و برای زنان نیست آوازی
و چه کسی گفته است
برای نوشتن جنسیت شرط است ؟
چه کسی گفته است
طبیعت با نوای پرندگان زیبا مخالف است
میگویند شکستهام سنگ قبرم را
و این درست است
و من کشتهام
خفاشهای زمانهام را
و این درست است
و من بستهام ریشههای دورویی را
در شعرم
و اگر زخمی بر من بزنند
زیباترین چیز
در وجود آهو
همان زخم است
و اگر مرا بر دار ببندند
خوب میشود
مرا در ردیف مسیح
قرار دادهاند
میگویند زن شاعر
گیاه غریبی است که بیابان او را
نمیپذیرد که سنت آن را
پس میزند و زنی که
شعر مینویسد هیچ نیست
مگر ترانهخوانی است
و میخندم به هر آنچه
در موردم گفته شده
که رد میکنم افکار عصر بیهودگی را
و میمانم و میخوانم بر بلندترین قله
و میدانم رعد و برق ماندگار نیست
و طوفانها میگذرد
و خفاشها میگذرند
و میدانم آنها رفتنیاند
و این منم که نمیروم
-
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
دلم میخواهد ساعتها ، و ساعتها
با تو زیر موسیقی باران راه بروم
دلم میخواهد
وقتی اندوه در من ساکن میشود
و بیتابی به گریهام میاندازد
صدایت را از تلفن بشنوم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
همه فرهنگ ها را گشتم
آنقدر که خسته شدم
آیا اسم تازه ای
اسم عجیبی
اسم هیجان انگیزی به یاد داری
اسمی که شایسته عشق جنون وارم باشد
اسمی که غیر از «محبوب من» باشد
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
از من نپرس «چه خبر؟»
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم
و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج
و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده
ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که «چه خبر؟»
-
(( سعاد الصباح))
ترجمه: نرگس قندیل زاده
-
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
اگر خود را
از قله جهان
پرت کنم
تا از افیون عشق تو رهایی یابم
باز هم مردم مرا
افتاده بر دست های تو
خواهند دید!
-
((سعاد الصباح))
-
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
من می توانستم
مثل تمام زنان
آينهبازی کنم،
ميتوانستم قهوهام را در گرمای تخت خوابم
جرعه جرعه بنوشم،
و وراجی هايم را از پشت تلفن پی بگيرم،
بی آنکه از روزها و ساعتها
خبری داشته باشم ...
مي توانستم آرايش کنم،
سرمه بکشم،
دلربايی کنم،
و زير آفتاب برنزه شوم،
و روی امواج مثل پری دريايی برقصم،
ميتوانستم خود را
به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم ،
ميتوانستم
کاری نکنم
چيزی نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
میتوانستم
شورش نکنم ،
خشمگين نشوم ،
با فاجعه ها مخالفت نکنم،
و در برابر رنجها فرياد نزنم
می توانستنم اشک را ببلعم،
سرکوب شدن را ببلعم،
و مثل همه ی زندانی ها با زندان کنار بيايم.
من میتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم،
و از عذاب وجدان فرار کنم،
من می توانستم
آه همه ی غمگينان را
فرياد همهی سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم.
اما من به همهی اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم.
-
((سعاد الصباح))
-
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
الحُبُّ هو انقلابٌ في كِيمياءِ الجَسَدْ
ورَفْضٌ شجاعْ
لِروتين الأشياءْ
وسُلطةِ البيولوجيا..
والشّوقُ إليكَ عادةٌ ضارَّة
لا أعرفُ كيف أتخلَّصُ منها..
وحُبُّكَ مأساة كُبرى
لا أتمنّى أن تنسى..
----------------------------
عشق
کودتایی در کیمیای تن است
و عصیانی شجاعانه
بر یکنواختی همه چیز
و قدرت بیولوژی،
و اشتیاقِ برای تو
عادتی زیانبار است
که نمیدانم چگونه از آن رهایی یابم
و عشق تو،
یک تراژدی بزرگ است
که نمی خواهم فراموش شود...
-
((سعاد الصباح))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
هر پاییز در جنگل قدم میزنم
تا چهرهام را با باران بشویم،
برگی زرد
برگی سرخ
برگی شعلهور چون آتش،
از خودم میپرسم
بهراستی اینها برگاند یا اندیشههای درختان؟!
آیا جنگل هم اندوهگین میشود
و گریه میکند ؟
آیا جنگل هم خاطرهها را درک میکند
آیا درد میکشد
آیا ناله میکند؟!
آیا درختان گذشتهشان را بهخاطر میآورند؟!
((سعاد الصباح))
ترجمه دکتر شهاب گودرزی
-
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
در آغاز سال دوستت دارم
همچنان که در پایان سال
عشق بزرگتر از همه ی زمان هاست
همچنان که وسیع تر از همه ی مکان هاست
برای همین است که دوست دارم
به همدیگر بگوییم عشق مبارک
می پرسی در سال جدید چه می خواهم ؟
چه سوال کودکانه ای می پرسی
چطور نمی دانی چه می خواهم ؟
من تنها تو را می خواهم
که با رگ و جانم پیوند خورده ای
این هدایا حس زنانگی ام را برنمی انگیزاند
نه عطرها شگفت زده ام می کنند
نه گل ها
نه لباس ها
و نه آن ماه دوردست
با گردنبند ها و دستبندها و جواهرات چه کنم ؟
ای مردی که در خون من جریان داری
با گنج های زمین چه کنم ای تنها گنجینه ی من ؟
((سعاد الصباح))
مترجم : سپیده متولی
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
از قرن اول تولد
تا قرن بیست و یکم پس از عشق
تنها تو می توانی
آنچه می خواهی به روزهایم بیفزایی
و آنچه را می خواهی
از آن حذف کنی
تمام تاریخ من
از کف دست های تو جاری می شود
و برکف دست های تو می ریزد
((سعاد الصباح))
مترجم : مرجان وفایی
👇👇👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
من در شور عشقم
محبوب من!
چه نعمت بزرگی است
اینکه صبحگاهان چشم باز کنی
و کسی را ببینی
که صدایش میکنی:
محبوب من!...
چقدر خوب است که قهوه را
در دستهای تو بنوشم
و شب را در باغی معطر بگذرانم!
چه نعمت بزرگیست
اینکه زن، انسانی را بشناسد
که کلید عیب را به او هدیه میکند
و حامی اوست.
من به همهٔ زبانهای دنیا دوستت دارم،
آیا تو نام دیگری
به غیر از "محبوب من" داری؟!
((سعاد الصباح))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
مردِ من
من هماره مبارزه میکنم
و مبارزه میکنم
تا زندگی ظفر یابد
تا درختان جنگلها برگ برآرند
تا عشق به خانهی مُردگان درآید
که فقط عشق میتواند
مُردگان را به حرکت درآرد
((سعاد الصباح شاعر کویتی))
مترجم : طیبه حسینزاده
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
لا تسال ما هی اخباری
لا شیء مهم الّا انت...
از من نپرس چه خبر؟!
چیزی جز تو مهم نیست...!
((سعاد الصباح))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
نمی دانستم که انسان
با خواندن نامه عاشقانه
می تواند زندگی کند
و اگر دوباره آنها را بخواند
ممکن است بمیرد...
((سعاد الصباح))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
مرا ببخش آقای من!
مرا ببخش آقای من!
مرا بهخاطرِ زمانِ ازدسترفتهای
که محبوبِ من نبودهای ببخش...
مرا بهخاطرِ تابستان و زمستان
و پاییز و بهار
و ثانیهثانیهای
که زیرِ پلکِ خویش
پنهانت نکرده بودم ببخش...
((سعاد الصباح))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
در ورای سراب
در جستجوی درخت بید
ستاره...
بهشت...
همیشه خواهم ماند
در انتظار رُزی
که از عمق ویرانهها
طلوع کند.
همیشه خواهم ماند...
((سعاد محمد الصباح))
برگردان سعید پورعبدالهی
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
به من بگو
آیا قبل از من زنی را دوست داشتهای ؟
کلمهای به من بگو
که جز من زنی آن را نشنیده باشد
به من بگو
که من عشق اولم
به من بگو
که من قرار اولم
((سعاد الصباح))
مترجم : مریم نفیسی راد
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
بعضي وقت ها دلم مي خواهد با تو
بر روي سبزه ها راه بروم،
و با هم کتاب شعري بخوانيم.
من هم چون زني خوش بخت مي شوم
که تو را بشنوم.
اي مرد شرقي،
چرا فقط مجذوب چهره منی؟
چرا فقط سرمه چشمانم را مي بينی
و عقلم را نمي بينی؟
من هم چون زمين نيازمند رود گفتگويم
چرا فقط به دست بند طلاي من نگاه مي کني؟
چرا هنوز در تو چيزي از شهريار باقي است؟
دوست من باش،
دوست من باش....
((سعاد الصباح))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
نه ساعتی به وقت زمستان
برای احساساتم وجود دارد
و نه ساعتی به وقت تابستان
برای شوق و شور من!
همه ی ساعت های دنيا
در یک زمان به صدا در می آیند
وقتی که قرار من و تو از راه می رسد
همه ی ساعت های دنیا
در یک زمان از صدا می افتند
وقتی که بارانی ات را برمیداری و دور می شوی
((سعاد الصباح))
ترجمه: وحید امیری
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
از من نپرس «چه خبر؟»
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم
و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را
به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای
و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که «چه خبر؟
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
در میان مردهای جهان مردی را میشناسم
که سرگذشت مرا دو نیم کرده است
مردی را میشناسم
که مرا مستعمرهی خود میسازد
آزادم میکند
گردهم می آوردَم
پراکندهام میکند
و در دستهای قدرتمندش پنهانم میکند
در میان مردهای جهان مردی را میشناسم
شبیه خدایان یونان
آذرخش از چشمان او میدرخشد
و بارانها از دهان او فرومیریزند
مردی را میشناسم
که وقتی در اعماق جنگل آواز سرمیدهد
درختان به دنبالش راه میافتند
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
دمکراسی این نیست
که مرد نظرش را
درباره سیاست بگوید
و کسی به او اعتراض نکند
دمکراسی آن است
که زن
نظرش را درباره عشق بگوید
و کسی او را نکشد
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
چون عشق نزد ما
احساسی درجه سه است
و زن
شهروندی درجه سه است
و کتاب های شعر
کتابهايی درجه سهاند
به همين خاطر ما را
مردم جهان سوم مینامند
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
می خواهم دریایی نقاشی کنم،
رنگین کمانی... اما نمی توانم
تلاش می کنم جزیره ای را کشف کنم
که درختانش، به جرم مزدوری به دار آویخته نمی شوند
و شاپرکهایش، به جرم شعر سرودن، محبوس نمی شوند
اما نمی توانم
تلاش می کنم اسبهایی را نقاشی کنم
که در دشتهای آزادی می تازند
اما نمی توانم
می خواهم قایقی بکشم
که مرا با تو
تا آخر دنیا ببرد
اما نمی توانم
می خواهم وطنی اختراع کنم
که مرا به جرم دوست داشتن تو،
پنجاه ضربه تازیانه نزند... اما نمی توانم...
((سعاد الصباح))
برگردان: زهرا ابومعاش
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
اگر می دانستم
تو این قدرکتاب را دوست داری
من لباس هایم را
از کتابفروشی ها می خریدم
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران عرب زبان
بعضي وقت ها دلم مي خواهد با تو
بر روي سبزه ها راه بروم ،
و با هم کتاب شعري بخوانيم .
من ، همچون زني ، خوشبخت مي شوم
که تو را بشنوم .
اي مرد شرقي ،
چرا فقط مجذوب چهره ي منی ؟
چرا فقط سرمه ی چشمانم را مي بينی
و عقلم را نمي بينی ؟
من همچون زمين نيازمند رود گفتگويم
چرا فقط به دستبند طلاي من نگاه مي کني ؟
چرا هنوز در تو چيزي از شهريار باقي است ؟
دوست من باش ،
دوست من باش ... .
((سعاد الصباح))
برچسب ها: سعاد الصباح , اشعار شاعران خارجی , اشعار سعاد الصباح , شعر عاشقانه
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.