
تو را نوشتم
تو را تصویر کردم.
در من؛ تو را خواندند!
در من؛ تو را دیدند!
پنهان در آینه شدم
...و سنگها که تو را تکثیر کردند...
چهقدر عاشقام؟!
هیچ در تو به نظر نمیآیم!
چهقدر شاعرم؟!
تا هنوز به لبخوانیِ چشمهایم نیامدی...
نه، تمام نمیشود
این حسِ از تو نوشتن!
نه، رنگ پایان نمیپذیرد
این نگاهِ از تو تصویر کردن!
الهام همارهی در من...
((گویا فیروزکوهی))
👇👇👇
برچسب ها: گویا فیروزکوهی , اشعار گویا فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعرکده

چه رستاخیزی دارد
سکوت چشمهای تو
نگاهم کن ، نگاهم
که از کیفر عاشق شدن
در برزخگاه ناگزیر با تو
از سوختن در خود
عشق می ورزم
((گویا فیروزکوهی))
برچسب ها: گویا فیروزکوهی , اشعار گویا فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

کاش
به تصویری در آید
بوسه ای را
که از لبهایت نگرفتم
و در حسرت چهل ساله
پیر شدم
((گویا فیروزکوهی))
برچسب ها: گویا فیروزکوهی , اشعار گویا فیروزکوهی , شعر حسرت , شاعرانه های باد
.: Weblog Themes By Pichak :.

























