دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد
این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی میخرامی میخرامی
در درونم می نشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب می نشیند بر لب من
غصهات پایان ندارد در هزار و یک شب من
روی بالینم به گریه نیمه شب سر می گذارم من
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من
ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو
ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی
با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را
تا کجاها تا کجاها می کشانی می کشانی
طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافط
می روم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ
((حسین صفا))
برچسب ها: حسین صفا , کانال اشعار حسین صفا , اشعار حسین صفا , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.