من و تو هم سفر و تو جاده بوديم يادته..
.هردومون خسته ولي پياده بوديم يادته
وقتي بارون ميومد يه گوشه چادر مي زديم..
.دلمون خوش که رسيدنِ به صبحو بلديم
ولي از ميون راه تنها گذاشتي دلمو.
..دل سپردي به سياهي جا گذاشتي دلمو
منِ ساده فکر مي کردم تو هميشه با مني.
..کاش از اول مي دونستم که تو فکر رفتني
بعضيا شيشه ايَن بعضيا سنگن مثل تو..
.بعضيا زلالَنو بعضي دورنگن مثل تو
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , ترانه های نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه
از تن تو که ميگذرم
حرفاتو باور مي کنم
تو دست باروني عشق
خستگيمو در مي کنم
ميون اين فاصله ها
بودن تو يه نعمته
حتي اگه يه شب باشه
سفر با تو غنيمته
ميون اين فاصله ها
بودن تو يه نعمته
حتي اگه يه شب باشه
سفر با تو غنيمته
شب سفر يه حادثست
براي تو براي من
يه فرصت بدون شک
واسه دوباره ما شدن
آخرين جاده کجاست
عبوره يا رسيدنه
حتي دروغ ولي بگو
که اين شبا مال منه
از تن تو که ميگذرم
حرفاتو باور مي کنم
تو دست باروني عشق
خستگيمو در مي کنم
ميون اين فاصله ها
بودن تو يه نعمته
حتي اگه يه شب باشه
سفر با تو غنيمته
ميون اين فاصله ها
بودن تو يه نعمته
حتي اگه يه شب باشه
سفر با تو غنيمته
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شاعرانه نیلوفر لاری پور , شعر ناب

بهت گفته بودم که عاشق نشو
بهت گفته بودم که بايد برم
اسير تپش هاي قلبم نباش
که من شعله ي رو به خاکسترم
بهت گفته بودم به من دل نبند
که حل معماي من ساده نيست
دل من، دل سرد و خاموش من
براي حضور تو آماده نيست
به من لطف کن، چشم هاتو ببند
نذار عشق تو، توُ دلم گل کنه
که احساس بي روح من سال هاست
نمي تونه عشقو تحمل کنه
نذار پيش پاي دلم بشکنم
يه کاري نکن بغض من وابشه
به من جرات دل سپردن بده
يه کاري کن آيينه زيبا بشه
يه حس غريبي توُ اين لحظه هاست
دارم روي ترديد خط مي کشم
من ايمان ندارم به چشماي تو
من ايمان ندارم که عاشق بشم
تو هم رنگ روياي من نيستي
تو از هر چه پيش از تو زيباتري
بيا، اين تمام دلم مال تو
منو با خودت تا کجا مي بري؟
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , ترانه های نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه , شعر ناب

مثل نسيم آمدي
پنجره معنا گرفت
آينه با ديدنت
رنگ تماشا گرفت
من همه تن خستگي
تو همه دل اشتياق
رخوت خاموش من
تشنه يک اتفاق
صاعقه زد آسمان
باز به فرمان من
گندم و سيب و دروغ
فرصت ويران شدن
پشت نفسهاي باد
شعله فانوس مرد
هرم نگاهت مرا
تا شب کابوس برد
شب که به فردا رسيد
باد تو را برده بود
صبح دل آينه
باز ترک خورده بود
کاش در آغوش باد
خانه نمي ساختم
آخر اين شعر باز
قافيه را ..........
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , ترانه های نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه
فرصتي براي عاشقانگي
فرصتي براي ما شدن نبود
باز هم همان حکايت غريب
باز هم کسي که مال من نبود
يک نفر،نشسته روبروي من
او شبيه مرد هاي قصه هاست
فندکي و شعله اي و خنده اي
اين تمام ماجراي بين ماست
پشت لحظه هاي ناگزير صبح
خلوت مرا به هم نمي زند
زير سايبان آسمان شب
در کنار من قدم نمي زند
ما فقط به هم سلام مي کنيم
بي تفاوت و صبور و خسته ايم
شک نمي کنيم ما به سر نوشت
ما که روبروي هم نشسته ايم
او چقدر سخت عاشقم نشد!
من چقدر ساده زير و رو شدم
با کسي که مي شد عاشقش شوم
من چقدر دير روبرو شدم
از کنار هم عبور مي کنيم
با خبر از اين تلاطم مدام
او شبيه مردهاي قصه هاست
من شبيه قصه هاي نا تمام
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , ترانه های نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه
تنها که مي شوم.
يادم مي افتد که رفتني شده اي.
من هنوز چمدانم را نبسته ام.
بس که نشسته ام
وبه ناخن هاي دستم خيره شده ام.
تو امروز زيباتري.
... موهايت را از اين کوتاه تر نکن.
بگذار باد ،
فرصت کند تا پريشان ترش کند.
گندمزار دور دست مرا....
کسي چه مي داند؟
شايد با رفتنت
باد هم مرا فراموش کند
دلش برايم بسوزد
وديگر هيچ وقت
در حوالي دلتنگي من پرسه نزند..
انگار رفتني شده اي.
من هنوز چمدانم را نبسته ام.
اين بوسه خداحافظي نيست!
هميشه دير مي کنم.
آن قدر که؛
در پيچ کوچه گم مي شوي.
در کدام پيچ؟
در کدام کوچه؟
کسي چه مي داند؛
خبر هاي بد از کدام سمت مي آيد؟
و چرا باد
به گندمزار که مي رسد.
باران مي بارد؟
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شاعرانه نیلوفر لاری پور , شعر ناب
ساده به دستت نیاورده بودم،
که یک روز
بغضم را همسفرت کنم،
چمدانت را به دستت بدهم؛
و به خدا بسپارمت.
ساده به دستم نیاورده بودی،
که از سر ایوانت بپرم...
به روی خودت نیاوری،
و دیگر
هیچ گاه،
روی هره برف گرفته،
برایم خورده نان نریزی.
برو
ولی نگو مرا نمی شناسی.
سایه واژه هایم،
همیشه بر سر اندوه توست.
وقتی هنوز
نیمه های شب،
از خواب می پری؛
و نمی دانی
گنجشکی
که روزی عاشقت بود
چرا در سینه ات بال بال می زند؟
چمدانت را برندار؛
قبل از رفتن،
مرا در آغوش بگیر.
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه , جملات عاشقانه , شعر ناب
فردا باید بروم
تکلیف بوسه هایم را روشن کنم
بروم و عطرهای جامانده روی پیراهنش،
شاخه گل خشک شده اولین دیدار
و رد انگشتانش بر شقیقه ام را
به باد گرم شهریور بسپارم
و برگردم
تا فردا راهی نیست
فقط چند ساعت،
که با آرام بخش می گذرانم
کابوس های سور رئال
یا رویا های احمقانه می بینم
فردا باید بروم که تمامش کنم....
ولی از غروب در این فکرم که چه بپوشم،
چه عطری بزنم که او دوست داشته باشد
*
احمق، من هنوز دوستت دارم!
برای فردا فکری بکن...
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شعر , شاعرانه
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
چشم هایت را می بوسم
و زیر بارانی از واژه های تکراری
تازه می شوم
بعدها
کسی دفتر شعرم را پاره می کند
نام تو
همه جغرافیای رنج مرا طی می کند
و تو جاودانه می شوی
بیهوده در انتظار منشین
هرگز برای رفتنت
مرثیه نخواهم گفت...
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: شعر بوسه , اشعار نیلوفر لاری پور , نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه
هزار سال هم بگذرد
نگاهت،
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
پاداش تمام صبوری هایم
تویی که گاهی فاصله این بوسه
تا آن دیدارت،
آنقدر زیاد است
که من باز هم دست و پایم را گم کنم
و خیال کنم که اولین بار است
و این تمام زیبایی عشق است
بودنت برای من،
معجزه نیست
اما این که گاهی
به موازات خواستنم،
آغوش می گشایی
و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛
جان می گیرد
اعجاز واپسین است.
همیشه یک گام فاصله
یا هاله ای از غرور و ابهام؛
یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست
کاری می کند
که تو در هر لحظه
هزار اتفاق باشی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه، ایمان نداشت!؟
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شاعرانه , شعر تنهایی
می خندم.
تو مست میشوی.
حتی با یک فنجان قهوه
که از خطوط ته آن خبر نداری.
می خندم
با اینکه می دانم
تمام خطوط موازی از ته فنجان من می گذرند.
تو، سرخی جا مانده بر لب فنجانم را می بوسی.
احساس می کنم
آن اتفاق ناگزیر
افتاده است.
پیش از آن که تو شمع روشن کنی
عود بسوزانی
یک دنیا بوسه حرامم کنی
با چشمانی که بین عسل و فروردین مردد است؛
برایم فال فروغ بگیری
من به خیانت عادت ندارم
اما مگر می شود به این لحظه گفت: نه؟
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: نیلوفر لاری پور , اشعار نیلوفر لاری پور , شاعرانه نیلوفر لاری پور , شعر ناب

اسفند که عاشق شوی
سال را با بوسه تحویل می کنی
حتی اگر سال نو،
نیمه شب از راه برسد
شاید تلفنت
عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند
کسی با یک سلام
قبل از سپیدهء سال بعد
دیوانه ات کند
اسفند که عاشق شوی
تمام دروغ ها را باور می کنی
و دلت غنج می زند.
می دانم که در روزهای آخر سال
دسته کلیدت را گم می کنی
گوشی ات را جا می گذاری
و احساس می کنی که کسی
با لحن عاشقانه من
صدایت می زند.
تو عاشقم بودی
در اسفندی که هرگز
از تقویمت پاک نمی شود.
((نیلوفر لاری پور))
برچسب ها: اشعار نیلوفر لاری پور , شعر ناب , نیلوفر لاری پور , شعر عاشقانه
| مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























