
به آغوشت ک برسم
هزار پرستوی مهاجر
دلم را می لرزانند
بگو
کدامین پرنده
میان لطافت دستانت
پیدایم می کند
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

سلولها جایشان را گم کرده اند
نبض ها به سرفه افتاده اند
نفس ها.... آه نفس ها
انتظار تو را می کشند
گاهی با خودم فکر می کنم
ستاره ای که شتابان می گذرد
چه در سر دارد
و آن ماهی قرمز
که از تُنگ فراری ست
من اما
از انجماد دست ها دلگیرم
دلگیر ازتکثیر نبودنهای کلامت
که گلویم را می گریاند
ثانیه ها به خصمانه ترین شکل می گذرند
من اما لمس صدایت
جهانم را سبز می کند
سبز ، سبز چنگل
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

دلتنگی
جای خالی دستانم ست
لای جو گندمی های موهایت
و مرا
تا ژرف های اقیانوس بی قراری
فرو می کشاند
جای گرمی تنت خالی ست
در بوران نبودن
انگاه
که آغوش های گرم را
به اسارت می برند...
آری
جای تو خالی ست
در انزوای گورستان تنم
که تابوت تنهایی را بر سر می برند
جای تو خالی ست
در لکنت تپش های آخرین
آری جای تو خالی ست
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

ترک خورده ام
با قلمی که در بی آبی
جوانه می زد
آن گاه که دستان انتظار
بر ملاجم می نواخت
وپیشانی ام بر آستان زمین
انقلاب می کرد
سقط می کرد مادر....
درد را در انزوای آغوش
چراکه
درد مریم مقدس بود
ومن در
دردهایم پیر می شوم
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

عشق
همین حوالی بود
ولی ما نمی دانستیم
درخت
از اندوه کدام پرنده قلبش را به خون
آغشته کرده
سبز را به سرخ ایستادن ...
-
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شاعرانه محمد رضا سلطانی

یلدا
شکل دیگر تنهایی است
وقتی آسمان
پشتِ پلکهای پنجره
به خواب می رود
یا لبهای باران ست
که از سکوت ترک خورده . . .
یلدا
مادر زمانه است
که دشت گونه اش
از سیل لاله ها سرخ شده
ابر در حسرتِ
آغوش خاک
چون تیری ست
که چشمها را نشانه می رود
ما گرفتاران طوفان
به آفتابی که جان می دهد
چشم دوخته ایم
کویر را قدم نزن
اینجا برای نان
جان می گیرند
مگر نمی دانی
نیلوفر از خون ما
سبز می شود؟!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

باغی
مرا صدا می کند
که از نوازش دلبرانه ی نسیم
بر ریشه هایش
غنچه ی سرخی در سینه دارم
هر چند این جا غریبه است قلبم
ولی از شراب گیسوانش
چشمهایم مست
نفس هایم مسخ است
آری!
آفتاب هم اینجا غمگین است!!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شاعرانه محمد رضا سلطانی

ای ستاره
که رازِ روشنی ات برای
تاریکی فاش شده . . . !
مرا به جهانِ نور
دو بینی باران پشت پنجره
مرا
به آغاز آدمیزادی خویش برگردان
شاید
که جای شیر
از عصاره ی شعور
سیراب شوم . . .!!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شاعرانه محمد رضا سلطانی

خانه دریچه ای
رو به بهشت داشت
نور می بارید از آسمان اش
شمعدانی
مست می کرد
چشم های منتظر
پشت دیوار کاهگلی شعر را
سکوت در ازدحام شب
و نگاه بی قرار ماه
عشق را فریاد می زد
باغچه دست فصلها را خوانده بود
می دانست
پاییز آغاز نبودنهاست!
((محمد رضا سلطانی))
-
👇👇👇
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

در حسرت دیدار تو هستم
حسرت نشانه ای از تو
نشانی از تو
میان دو چشم ام
که تمام زن های شهر از آن می گذرند
و لمس دست هایت
وقتی شرم و نمور
نور را هم از خود عبور می دهند
چشمهایت خواهران گیلاس اند
در باغچه ی خانه ی پدری
آنگاه که تنهایی ام را می نوازند
همواره دنبال تو هستم
مثل کودکی که مادرش را
در هیاهوی شهر گم کرده باشد
هیچ بهاری
به زیبایی زنانگی تو نیست
یا به طراوت ات
میان دود و اندوه خیابان ها
تو خلاف پازل
همیشه کاملی
من هر شب
در سیاهی می چینمت و تو
مثل ستاره
به تاریکی هایم سپیدی میبخشی!!
((محمد رضا سلطانی))
-
👇👇👇
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

گاهی در خیال خشک من
زندگی می شوی
ای مرگ!
وقتی مادر
جان دوباره می دهد
و پدر در ازدحام نفس ها
رهایمان می کند
اما تو را
نفس می کشم ای عشق!!
آنقدر در نبودنت
اوج میگیرم
تا پرواز را انکار نکنی!!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

اردیبهشت
ماه رویش است ولی
چرا شبنم نمی روید؟!
شمعدانی پشت شیشه
سالهاست
عشق می دزدد!
گل یاس دیگر
بوی حسرت می دهد
تنم
بوی کافور
اردیبهشت گاهی
گردابی است
که عاشق را
در خود فرو می برد!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

تا آن سوی آسمان
کجای ابرها پنهان شدی
برای رهایی
عشق . . .
شاید آفتاب
بگو آی پرنده
به دریا که می رسی
طوفان هم می شود؟
گاهی به خواب هامان
که می رسی، چه . . .
آیا باران و شعر
کمتر دلتنگ می شوند؟!
اینجا عقل و احساس کلمه اند!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

فرشته ای زیبا بود عشق
شگفتانه ای در دور دست
معلمم میگفت
یا از درون خوردت می کند
یا در تنت نفوذ می کند
کبکی هر عابری را مست می کند
اشکهایی
که نمی دانی تلخ است یا شیرین
چشمی همچون جنگلهای شمال
سبز کم رنگ و نمناک
و چهره ای که
شادی یک عید را
پشت نقاب پنهان کرده
حتی می شود
ازآن طرف دریا هم
تمامی عشق را حس کرد
کافیست
به لحظه ی غروب خیره شوی
از تمامی موجهای موهوم اطرافت
آنقدر که صدای جز
صدای نبض قلبت نباشد
شاید آن لحظه فهمیدی
عشق
تمامی دردهایی یک مرد است
که در خطای پیشانی
از چهره اش بیرون زده
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

عطر تو را
نشسته از پیراهنم
می بویم
انقدر که وسوسه ی یک بوسه
به دلم مانده
تو را محکم در آغوش می گیرم
تا آخرین نگاهت
از خیالم دور نشود
((محمد رضا سلطانی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

بک روز
خاطراتم را کنار می زنی
و نداشتنم را بغل میکنی
ومن
تو را از دریچه های نیستی ام
صدایت می کنم
تو فقط ترانه بخوان
می ترسم
رقص با شکوه ام را لای
خاطراتم کنار بزنی
و با دستهایت
دردهایم را تجربه کنی
((محمد رضا سلطانی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده

به پا خیز
دستی بر ابرهای ماتم
سایه ی دیوار
پای لنگان
و سرهای در گریبان، بکش
بخوان
قلبت را
سالها قرارت را
خالی کن
به رسم مردگان
آه و دم ات را
به پا خیز
بغضی بتکان
فریادی ببار
نور در گور خوابیده است
و زندگی، چراغ از مرگ می گیرد
به پا خیز
گره از مشت ها
و دهان ها باز کن
دندان به جگر بگیری
سپید می شویم
بر این بوم سیاه
حرکت کنی
ساز می شویم
در دست روزگار
چشم نگذاری
صدایت را
سکوت می نوازد
این قصه
زبان به زبان می گردد اگر
فرزندان ما هم
بر تابوت های تاریک مان
گریسته باشند!
((محمد رضا سلطانی))
برچسب ها: محمد رضا سلطانی , اشعار محمد رضا سلطانی , شعرکده
.: Weblog Themes By Pichak :.

























