تو آمده ای
و من تازه کلاس اولم!
من را
روی نیمکتی از مژه هایت بنشان!
تا ببینی
در یک پلک بهم زدنت
چگونه با سواد می شوم
دستم را بگیر
و روی تخته ی سیاه گیسوانت بچرخان!
و "مرد آمد" را با من تکرار کن
"مرد آمد"
"مرد در باران آمد"
"مرد با اسب آمد..."
آنقدر تکرار کن!
تا مرد بماند!
بماند و با تو
الفبای زندگی را یاد بگیرد.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر کوتاه , اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب
خط های روی پیشانی ام
ربطی به سنم ندارد
دارم
روزهای بعدِ رفتنت را می شمارم...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: شعر کوتاه , شعر دلتنگی , شعر ناب , محسن حسینخانی
می روی که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده...
مانده
برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه...!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر عاشقانه , شعر ناب
زمستان
گرمترین فصل سال است
وقتی درخت ها
لباس هایشان را
در می آورند
و تو
برای اولین بار
دستم را
می گیری.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: شعر زمستان , محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه
عجیب نیست
در آوردن
خرگوش یا کبوتر
از کلاه یک شعبده باز
وقتی تو
از لای موهایت
بهار را
بیرون می آوری!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه
خورشید
رو سری اش را پهن کرده روی میز
گنجشک ها
سر و صدایی به پا کرده اند که نپرس
مانده ام
چای اول صبحم را
با شکر خنده ات بخورم
یا
قند لبت
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر خورشید , شعر عاشقانه , عکس عاشقانه
بمان!
دوست داشتنم
هنوز بوی باران و کاهگل می دهد
بوی مداد جویده ی شده ی کودکی ام
بوی گلبرگ های گل محمدی لای قرآن
بمان!
من تو را
قد انگشتان دو دستم
دوستت دارم.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , عکس محسن حسینخانی , محسن حسینخانی , شعر کوتاه
شهر را
با زیبایی ات تنها گذاشتم
و با بلیطی که بوی باروت می داد
حرکت کردم
سال ها گذشت
انتظارت شهر را
زیباتر کرد
اما سرباز دشمن
از من عاشقتر بود!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: شعر کوتاه , عکس محسن حسینخانی , محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی
دلتنگی هایم برای تو
تمامی ندارد...
عزیزم!
آن روز که روسری گلدارت را
سرت کردی
فکر بی تابی پروانه ها نبودی!؟
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر کوتاه , اشعار محسن حسینخانی , شعر عاشقانه
چشم های تو آبی نیست
وگرنه حتما
در آنها غرق می شدم
سیاه نیست
وگرنه حتما درآنها
به خواب می رفتم
سبز نیست
وگرنه حتما در آنها گم می شدم
اما
نه دوست دارم غرق شوم
نه به خواب بروم
نه گم شوم
من دوست دارم
هر صبح
قله ای تازه از چشم هایت را
فتح کنم
و هر غروب
جرعه ای از آنها بنوشم
بانوی چشم قهوه ای من...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , محسن حسینخانی , شعر عاشقانه , شعر ناب
می گویند
ماه نو را که دیدی
آرزویی کن!
هرشب می بینمت
و هرشب
آرزویت می کنم
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب , شعر عاشقانه
دستان تو صبح هستند
وقتی آب را به صورتت می پاشند
تا آینه مثل هر روز
از تو معذرت خواهی کند
وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند
تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد
وقتی پرده ها را کنار می زند
تا حریر و لطافتش
چروک و کهنگی را دور کند
وقتی پنجره را باز می کند
تا خورشید انتظار نکشد..
دستان تو
صبح هستند.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , محسن حسینخانی
قهرت را می توانم تحمل کنم
بهانه ات را..
لج بازی ات را..
اما دامن آبی چین دارت را نه!
ماهی کوچکی می شوم
که بعد از عمری
دریا را دیده!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر عاشقانه , شعر ناب
عمری روبروی هم بودیم و
بهم نمی رسیدیم!
اما نگاهمان عاشقانه در هم بود
ما دو شکوفه سیب بودیم..
کاش هیچ وقت
به رسیدن فکر نمی کردیم.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب , محسن حسینخانی
بعد رفتنت
رودخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو.
حالا سال هاست
ماهیانی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر گرافی محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭﻭﻏﻨﺪ!
ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺑﺎﺩ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺗﻮ!؟
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺕ!؟
ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ!؟
ﺍﺻﻼ ﺍﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ!
ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻌﺮﻫﺎ ﺩﺭﻭﻏﻨﺪ
ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻌﺮ ...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب , شعر کوتاه
باید به چشم هایم نگاه کنی
این شعرها
هرچقدر هم خوب باشند
نمی توانند دلتنگی ام را
بیان کنند..
چترهای کاغذی
زیر باران
دوام نمی آورند...!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب , شعر باران , شعر کوتاه
سرد شده ای
درست مثل این چای
اما نمی دانم چرا
از دهان نمی افتی!...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر دلتنگی , محسن حسینخانی
هنوز
صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت
از حافظه ی کوچه
پاک نشده بود و خاک کوچه
دامن چیندارت را نگرفته بود
که چرخان چرخان
پرت شدی توی خاطره ها..
عمو، فقط زنجیر مرا بافت
و معلوم نشد
تو را
پشت کدام کوه انداخت
که هیچ فریادی از من
پژواکت را به گوشم نمی رساند
اما من
خسته نمی شوم..
اگر تمام زنجیرها را هم
به پایم ببندند
نامت را فریاد می زنم...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: عکس محسن حسینخانی , محسن حسینخانی , شاعرانه محسن حسینخانی , شعر ناب
این شهر
پر است از حرف من و تو
عینک آفتابی ات را
از روی چشم هایت بردار
تا آفتاب مرداد بگوید
چقدر بخاطرت
سیلی توی گوشم زد
تا آدمم کند..
بلند شو
گوش کوچه تان را بگیر
تا بگوید
چقدر با قدم هایم
سرش را درد آوردم..
شب که شد
پرده پنجره را کنار بزن
به ماه نگاه کن
تا ببیندت
تا بفهمد
هرچه از تو گفتم راست بود
تا ببینی خودش را
از خجالت پشت ابرها پنهان می کند..
حالا باز هم بگو
دوستم نداری!...
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر ناب , شک شاعرانه آرام , اشعار محسن حسینخانی
آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود!
یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟
دلتنگی ات، جاده ها را چقدر بارانی کرد!؟
بعد گفتی:
مرد که گریه نمی کند!
گفتم:
گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند!
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم،
تمام جاده ها را آب ببرد!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر عاشقانه , شعر دلتنگی , اشعار محسن حسینخانی
آه...
بانو
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست!
اما تو
عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی
عجیب تاریخ را برایم
زنده نگه می داری
وقتی برگ برگ تقویم عشق را
به درخت زندگی ام پیوند می زنی
وقتی رنگین کمان چهره ات
به روزهای بی رنگم
رنگ می پاشد
وقتی می فهمم
آن وقت ها هم
که خیال می کردم نبودی
بودی
حالا که نگاهت می کنم
فواره های چشم هایم
از شادی
به راه می افتند
و کالسکه های قلبم
به سویت تند تند می دوند
و هزاران هزار پروانه
از گوشه گوشه چشمم
به سمتت روانه می شوند
تا تو را ببوسند
آه بانو ...
من شاه نیستم
و هیچ میدانی به نامم نیست
اما تو
به جهانم نقش دادی
بگذار با تو
دوباره متولد شوم.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر دلتنگی , شعر ناب
خدا آن روز
لبخند را به صورتت نقاشی کرد
و تو را به زمین فرستاد
دست هایت
کم کم بوی پونه و بابونه گرفت
و نفست
عطر تمام شعرهای جهان را...
تو از سیاره ای به نام "بهشت" آمدی...
هر بار دلت می گیرد
به قله های بلند می روی
تا کمی با خدا درد دل کنی
سبک که شدی
پرواز می کنی به سوی شهر
شهر، پر می شود
از عطر شعر و پونه و بابونه و خدا...
خدا پیامبرانی دارد
که کتابشان "عشق" است
و من چیزی جز "عشق"
در کلامت ندیده ام.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شاعرانه محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه
لب های تو
روزهای قرمز تقویم منند!
برای بوسیدنشان
باید همه چیز را
تعطیل کرد!
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر عاشقانه , شعر کوتاه , شعر ناب
چین و چروک های صورتم را
که ادامه دهی
به رفتنت می رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال هاست
جای سایه ات
روی سرم می نشیند.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شاعرانه محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه
سر تمام قرارها می کاشتی ام
یادت هست؟
می خواهم تلافی کنم!
به خانه ام که بیایی
در تمام گلدان ها می کارمت.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: اشعار محسن حسینخانی , محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر ناب
رفتنت انفجار هیروشیما بود
بعد آن
هر دوست داشتنی
در من به دنیا می آید
ناقص است.
((محسن حسینخانی))
برچسب ها: محسن حسینخانی , شعر کوتاه , اشعار محسن حسینخانی , شعر ناب
مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.