از سمتی که آمده بود
می شکفد گلوله ی آخر
آرام، بی صدا
دراز می کشم
و به آخرین سیب سرخ چشم می دوزم
سوزن سوزن از شال گردنم تا جوراب
ما از در بیرون نرفته بزرگ شدیم
و کوره های صابون پزی از دستمان در رفتند
نازی می گفت :
"دستهایت را بالا بگیر
این سیب تمام سهم من از توست"
بالا می گیرم، سرخ
و هی
از دستانش لیز می خورم
((فرزین پارسیپ کیا))
برچسب ها: فرزین پارسیپ کیا , اشعار فرزین پارسیپ کیا , شعر نازی , شعر سیب
تاريخ : شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ | 19:31 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.