آجر به آجر
آدم را مصلوب می کند
به چهاردیواری سکوت
نفرت بلند تراز اهرام ثلاثه نیست
که یک ضلعش برود به تو
یک ضلعش به من
بالای آن جنگ میان شیطان و خدا باشد
حالا قدس
یا جبل الطارق چه فرق می کند
از تنگه ی هرمز بگذرد
یا کانال سوئز
کدام نقطه به صفر مرزی صلح می رسد
که ونگ ونگ صداهای نامتعارف در سرم می پیچد
پیچ می خورم به جاده های صعب العبور
به انحصار زمان و مکان
در گیج آورد سر
صبرا یا شتیلا
فقط نام است
آدم نیست لباس صلح برتن کند
آدم نیست
تفنگ در دستش بگیرد
آدم نمی شود پرنده زیتونی سرخ
سرخ تر از ارابه های مرگ
به موسی بگو
اینبار که از کوه برگشت
عصایش را
بزند سر خاورمیانه
بجای خون سیاه
صلح از رودخانه ها جاری شود
شاید دهان تمام تفنگ ها بسته شود به مهرم
مُهر می زند به پیشانی گداخته ی تاریخ
ابراهیم حج اش را
نیمه کار رها کند
آدم دست از قربانی آدم بر دارد
و من
اینطرف جاده
به جای سنگ
نقل نذر خیابان های قاهره کنم
حالا
پرنده را بگو
از گور تاریخ بلند شود
حالا پرنده را بگو
بی خانمان نباشد
حالا پرنده را بگو
روی میله ای که هیچ داری از آن آویزان نیست
بنشیند آواز خوان،
آواز بخواند
من قول خواهم داد
دخترم بجای من
صلح را بجای سفید
سبز نقاشی کند
تا تمام جهان از فروردینی شروع شود
که هیچ دینی به زمستانهای سرد و سفید ندارد
((طاهره مقتدری))
👇👇👇
برچسب ها: طاهره مقتدری , اشعار طاهره مقتدری , شعر صبرا یا شتیلا , شعر صلح
.: Weblog Themes By Pichak :.