شانه ای که
در گيسوان تو پارو میکشد
قايقی را به ظلمات میبرد
-
((منوچهر آتشی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: منوچهر آتشی , شعر گییو , شعر شانه , شعر ظلمات
رنگ می بازد از دورنگی ها...
چهره هایی که از خودم خالی ست
از زمین تا قفس قفس در اوج
آسمانهای بی پر و بالی ست
خون به خون رد پای تنهایی
تن به تن در ستیزه ام با خویش
شب به شب انفجار تاریکی
خانه ام سرزمین اشغالی ست
نبض کند زمانه می افتد
تیک تاک از دهان عقربه ها
ساعت از نیمه شب نمی گذرد
روزهایم به قدمت سالی ست
آینه چشم زخم شوری ها
زخم ها یادگار دوری ها
هیچ چشمی مرا تکیده ندید
_ اینکه در خود شکسته ام _ عالی ست
دستهایم مرا نمی گیرند
گوشهایم مرا نمی شنوند
خسته از بازی ندیدن ها
چشم هایم دو گوی توخالی ست
آرزوی رسیده ام رویاست
شانه ها در مسیر توفان است
شاخه های شکسته ی شهرم
میوه هایش لبالب از کالی ست
شهر در سلطه ی مترسک ها
آسمانی که نشئه ی دود است
خانه ها در سقوط مستحکم
استخوانهای شهر پوشالی ست
پر به پر تا پریده ام از خویش
سر به سر تا رمیده ام از من
شاید این _ در قفس زمین خوردن _
آخرین مقصد سبکبالی ست
((زهرا اسماعیلی))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: زهرا اسماعیلی , اشعار زهرا اسماعیلی , شاعرانه ها , شعر شانه
.: Weblog Themes By Pichak :.