آه اي قلب محزون من
ديدي كه چگونه سودا رنگ شعر گرفت
ديدي كه جغرافياي فاصله را
چگونه با نوازش نگاهي مي شود طي كرد
و ناديده گرفت
ديدي كه دردهاي كهنه را
چگونه با ترنمي مي شود به يكباره فراموش كرد
ديدي كه آزادي لحظه ناب سرسپردن است
ديدي كه عشق يك اتفاق نيست
قرار قبلي است
مثل يك تفاهم ازلي
از ازل بوده
و تا ابد ادامه خواهد داشت
((پل الوار))
برچسب ها: اشعار پل الوار , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شاعرانه
روزهای بارانی
هرگز به دستش ساعت نمیبست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده میایی ؟
گفت :
ساعت را از خورشید میپرسم
پرسیدم :
روزهای بارانی چهطور ؟
گفت:
روزهای بارانی
همه ساعتها ساعت عشق است
راست میگفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود
((واهه ارمن))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , شعر بارانی , شعر باران , شاعرانه باران
از پشت اين پرده
خيابان
جور ديگري است
درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
و حتي قمري تنبل شهري
همه مي دانند
من سالهاست چشم به راه کسي
سرم به کار کلمات خودم گرم است
تو را به اسم آب
تو را به روح روشن دريا
به ديدنم بيا
مقابلم بنشين
بگذار آفتاب از کنار چشمهاي کهنسال من
بگذرد
من به يک نفر از فهم اعتماد محتاجم
من از اينهمه نگفتن بي تو خستهام
خرابم
ويرانم
واژه برايم بياور بي انصاف
چه تند ميزند اين نبض بيقرار
بايد براي عبور از اينهمه بيهودگي
بهانه بياورم
بحث ديگري هم هست
يک شب
يک نفر شبيه تو
از چشمه انار
برايم پياله آبي آورد
گفت
تشنگيهاي تو را
آسمان هزار ارديبهشت هم
تحمل نخواهد کرد
او به جاي تو امده بود
اما من از اتفاق آرام آب فهميدم
ماه
سفير کلمات سپيده دم است
دارد صبح مي شود
ديدار آسان کوچه
ديدار آسان آدمي
و درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
هي تکرار چشم به راه کي
تا کي ؟
((سيد علي صالحي))
برچسب ها: اشعار سيد علي صالحي , شعر بلند , شعر عاشقانه , شعر بارانی
شعرهاي من چشم دارند
حتي چشم هاي شعرم را
که مي بندم
تو بر کلماتم راه مي افتي
و مي رقصي
خواب هم که باشم
صداي تق تق کفش هات
در سرسراي خوابم مي پيچد
کور که نيستم
گل قشنگم
آمدنت را تماشا مي کنم
و اين لبخند براي توست
((عباس معروفي))
برچسب ها: عباس معروفي , اشعار عباس معروفي , شاعرانه ها , شعر باران خورده
چترم را روی سرم می گیرم ...
و از این شهر می روم ...
باران های اینجا ...
بوی دلتنگی می دهند ...
((محمد شیرین زاده))
برچسب ها: اشعار محمد شیرین زاده , شعر باران , شاعر بارانی , شعر بارانی
يک نگاه
مي تواند آغاز دوست داشتن باشد
يک حرف
مي تواند دلت را به لرزه در بياورد
يک صدا
مي تواند صداي يک آشناي دور باشد
گاهي اتفاقات کوتاه
رخدادهاي بزرگي را به همراه مي آورند
با يک نگاه دل مي بندي
با يک حرف بيمار مي شوي
و با يک صدا خاطره مي سازي
((حاتمه ابراهيم زاده))
برچسب ها: اشعار حاتمه ابراهيم زاده , شاعرانه ها , شعر بارانی , شاعرانه آرام
مي خواهم ببوسمت
اگر اين شعر هاي شعله ورم دهاني بگذارند
مي خواهم دستت را بگيرم
اگر که دست دهد اين دست اين قلم
دستي بگذارند
اينان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خيالات پيروزي
((شمس لنگرودي))
برچسب ها: شمس لنگرودي , اشعار شمس لنگرودي , شعر بارانی , باران
مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.