نبضم ضعیف میزند
و چشمانم آرام آرام
می رقصند به این ساز
می دانم این آواز
طنین زندگی دارد
و سحرگاهی مرا
راها خواهد ساخت
از این کابوس بی پایان
شبی خواهم رفت
و دست هایم جا خواهد ماند
لابه لای خاطرتی
که هرشب معرکه می گیرند
من اما شبی
پا از این معرکه
بیرون خواهم کشید ...
((عاطفه محمدپور))
برچسب ها: عاطفه محمدپور , اشعار عاطفه محمدپور , شاعرانه عاطفه محمدپور
تاريخ : چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷ | 11:41 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
عشق را
گل های معتاد
پشت پنجره می فهمند
آن ها سخت
عاشق
مردی بودند
که بغضش را
در پک های سیگارش می ریخت ....
((عاطفه محمدپور))
برچسب ها: عاطفه محمدپور , اشعار عاطفه محمدپور , شاعرانه عاطفه محمدپور
تاريخ : چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷ | 11:22 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.