خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
یک لحظه چشم های تو را دیدم
یک بار یک ستاره که از شب گذشته بود
تند صدایم زد
عاشق شو
بار دگر اگر صدای مرا بشنوی
بدان که این صدا
صدای آخر دنیاست
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد
تا آن ستاره باز صدایم زند
حتا اگر صدا
صدای آخر دنیا باشد
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
ولی خاک
تو با او مهربان باش؛
اگر آتش با او مهربان نبود.
اگر زندگی، اگر مرگ با او
مهربان نبود؛
اگر انسانهای دیگر با او مهربان نبودند؛
خاک، تو با او مهربان باش…
-
((رضا براهنی))
-
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , شعر خاک , شعر مهربانی , اشعار رضا براهنی
و تو
بلندتر از تمام درختان جنگل
در من روییدی
و اکنون من توام
من یک درختم بلندتر از تمام درختان دنیا...
-
((رضا براهنی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر جنگل , شعر عشق
به چهره ها و راه ها چنان نگاه می کنم
که کور می شوم ،
چه مدتیست دلبرا ندیده ام تو را؟
((رضا براهنی))
-
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر دلبر , شعر عشق
وقتی که بعدها در زیر بار سنگ سپیدی خوابیدهام
چون روحِ وسوسه در یک نسیم سوی تو خواهم آمد
آنجا کنار پنجره خواهم ماند
با شور و شوق داغ تماشا
و این سوال:
اکنون در آن اتاق کوچک تنها که ماه را
در خویشِ خویش نهان کرده است
|مثل زنی که زیباییِ گذشتۀ خود را|،
شبها چه میکنی؟
و پاسخم را هم – من مطمئنم – خواهم گرفت
زیرا سوال هایِ پس از مردن هرگز بلاجواب نمیماند!
((رضا براهنی))
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
برای مُردن
مرا میان مریمها و نرگسها نگذار
مرا رها نکن در آبهای جهان
به کهکشانها هم مرا نسپار
مرا نخست از میان النگوی آن نگاه
زاویهدارِ اُریب عبور ده
و بعد مرا به دور من بچرخان
و در میان النگوی
آن نگاه زاویهدارِ اُریب نگاهدار
نگاهدار و بچرخان
که من نبودهام
((رضا براهنی))
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
دیروز من چقدر عاشق بودم
فرزند چشمهای شاد تو بودم
وقتی که تو
قد راست کرده بودی و
یک بند فریاد میزدی
من دوست دارم
من دوست دارم
من دوست دارم...
((رضا براهنی))
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
آن قدر ساده است که چشمانش
جشنی ست در ولادتِ آهوها
((رضا براهنی))
👇👇👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند؟
((رضا براهنی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
چه سرنوشت غریبی!
برایم از همه دیدارها
چه کم چه زیاد
به یادگار
خداحافظی فقط مانده ست
((رضا براهنی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر خداحافظی , شعر تنهایی
و بعد کسی نبود در خوابش
مغزش
ویرانهی شهرهای شرقی بود
چون بلخ و چو نیشابور
یا ری
مغزش
ویرانهی شهرهای شرقی بود.
((رضا براهنی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
و صبح بعد
كوچه هاى جهان پر بود
و بوى تازهء ترياك فصل مى آمد
از تكيه هاى برگ
قيلوله اى غريب، جهان را ربود و برد
((رضا براهنى))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
به من بگو كه كجا مىروى
پس از آنوقتها
كه روياها تعطيل مىشوند
وَ ما به گريه روى مىآوريم
((رضا براهنى))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
چه روز شوم فجیعی
جهان مردهی بی بال و پرندهی من
به جاودانگی آفتاب، شکاک است...
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
و خداحافظی اش
آنچنان چلچلهسان است
که من می خواهم
دائما باز بگوید که
خداحافظ
اما نرود...
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
در این زمین زیبای بیگانه
بیتو
روحم
مثل مزار سرباز گمنامی خالی بود.
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
یتیمِ زیبایی خواهد بود
این جهان اگر آدمهایش
بدون رویت تو
چشم گشوده باشند
چگونه جهان به غربت ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
زیرا
هنگام اعتراف رسیده است:
ارواح شوم آینه ها را
من
احضار کرده ام
و اعتراف وحشت از شب را
آغاز کرده ام
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از آن پس
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان
اگر آدمهایش بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند ..
((رضا براهنی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
روزی به خواب تو میآیم میبینی که من تواَم
و تیمارستانی با صد هزار عاشق هستم
ابرو حوالهی دریا کن
و مثل باد گذر کن از شهر پنجرههای ویران
من در تمام پنجرهها انتظار تو را میکشم
((رضا براهنی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
همیشه از خود میپرسم:
چرا لحظاتی را که با تو نبودم، با تو نبودم؟
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
تو از این خطه ی پر شوکت دستانت
به کجا می خواهی تبعید کنی ، یکسره
روحم را ...
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
بلندیاش که بلندی ناب گیسوهاست
به آن صراحت یک استعاره میمانَد
که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد
من از سلاستِ دستانش
تمام زندگیام را سؤال خواهم کرد
و در سلامتِ چشمانش
یتیم ماندگیاَم را، تمام خواهم کرد
چگونه نرم در آید که گُل،
که گُل، حتی،
چو صبحِ صادق پاهای او نمیآید؟
چو بال نرمی پاهای او نمیآید؟
چگونه نرم در آید که من،
که من، حتی،
منی که منتظرش در تمامِ شب هستم
صدای آمدن از شاهراهِ پایش را
نمیشناسم از نرمشِ نیامدنش
چگونه باز آید،
چگونه نرم درآید؟
کنار من که درآید، دو بال می رویَد:
دو بال بافته از برف
دو بال بافته از خواب، خوابِ کفترها
دو بال نرمِ بر افراشته
دو بال نرمِ حمایت
کنار من که درآید
جنازه راه میافتد
و پلهپله از آن پلکانِ گورستان فرود میآید!
کنار من که درآید
هوای مرده، مقدس، چو آب، میگردد
هوای مرده نفس میزند
هوای مرده صَلا میدهد ز اعماقش
جنازه راه میافتد،
جنازه میگوید:
«مرا،
بدورِ گیسوی طولانیاش طواف دهید
که من شفایِ خود از آن ضریح برگیرم
کنار من که درآید
تمام ساعت را میترسم
لباسهایم حتی میترسند
و دستهایم از دست هایش میترسند
چرا نترسم آخر،
چرا نترسم؟
چراغِ سبزِ تخیل،
کنار خرمن پنبهست
که گُر بگیرد در من، تمام گردم من؛
و آفتابِ تموز است در نهایتِ اوج
که گُر بگیرد در برف، برفهای تمیز...
که گُر بگیرد در من، تمام آب شوم؛
و کهکشانِ غریبیست
بدور خلوِت هذیانیِ شبانهی من
که گُر بگیرد در من، تمام کاه شوم
و شب که راه بیفتم
صدای نرمی از آن جویبارِ بیمانند
به من،
به لحنِ غریبی، که چون عبورِ نسیمی است،
عبور چلچلهای، بالبالِ شب پرهایست
سکوتوار صدا میزند: «نگاه کن!
درون خلوت هذیانیِ شبانهی تو
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید
دو پای نیمه کج از آفتاب میآید...» خدای من،
همهجا روشن است!
و شب، شبانهترین شب،
چو صبحِ صادق و صالح شکفته بر آفاق
دو پایِ نیمه کج از آفتاب میآید
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعرکده , شاعرانه آرام
چشم تو لانهی ماران،
دست تو شاخهی خورشید.
باید ز چشم تو نیشی خورد
باید ز دست تو صبحی چید.
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه
آدم حوادث زندگی خودش را
ولو بسیار بی ارزش و بی اهمیت،
با کل تاریخ جهان عوض نمی کند
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر حوادث زندگی , شعر کوتاه
هر چیزی قاعده ای دارد
جز عشق؛
و عشق ،
انگار تا ابد بی قاعده است ...
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شعر کوتاه , شعر عشق
بمن بگو، بگو،
چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟
بمن بگو، بگو،
چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟
من از درخت زاده ام
تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها
بمن بگو، بگو،
درخت را که زاده است؟
مرا ستاره زاده است
تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد
بمن بگو، بگو،
ستاره را که زاده است؟
ستاره را، درخت را تو زاده ای
تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست
بمن بگو، بگو،
تو را که زاده است؟
((رضا براهنی))
برچسب ها: رضا براهنی , اشعار رضا براهنی , شاعرانه رضا براهنی , شعر کوتاه
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.