نقصانِ نور
فتنه در اندام می اندازد
تظاهرِ تن
حرمت یگانه را
بیگانه می کند
امّا
غوغای مست
در رقص
خاکستر مبارک سوختن را
بوسه می زند.
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
ضمیر سوم تو
در پرده های خیال
بال می زند در من
کسی پرواز می کند
با خنده های کال
میان دایره های لال
همین روز های مجهول
که در طول راه
عزیمت تن
عظیم می روید
میان هوا های هیچ
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: شعر کوتاه , منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب
هوشیاری سپیده دمان
با فطرت پرنده ای
تقدیر تن را
میان پس لرزه های نور
عبور می دهد
تا شاعر در تقاطع کلمات
سخت آسان با تاب ثانیه ها
هم صدا شود
اینک که قطره های حیات
در سرخی رگان تو
پرتاب می شود
دل به تبسم ساده می سپاری
جنب نیلوفرانی که
با زمزمه ی آب
از خواب بر خاسته اند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
اندوه کهنه ی کوهستان
در لوح دیده
هم بلور و
هم خاکستر می ریزد
همیشه و هموار
آن گاه
ورق، ورق
می نشیند
به دخمه ی خونین بوته ها
تا حسرت بنفشه
از ایوان دیده ها
بلند برخیزد!
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کده
بلور انگشتر
سکوت انگشت را
به قانون رود می دهد
تا ادامه ی شفاف دشت
عطر نخستین عشق را
در هوا
منتشر کند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
می ترسم
زخم حنجره
روی دهان سرخ
بریزد و
هوای گریز
در ضیافت مرگ
بسته بماند
و جهنم درد
در رگان من
هندسه ی ترس را
روی آینه
تکثیر کند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
می ترسم
هراس نخستین
زیر پوست ماه
اتفاق شود و
شانه های جوان
جسارت خندههای سرد را
در استخوان من
بترکانند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
می ترسم
سفر کنم وسنگ
اندوه صخرهها را
روی پندار پرنده
سنجاق کند
وترازنامهی دشت
عظیم تر از دریا
نبض تمام هستی را
به منشور کف
بسپارد
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
سطح سپید سینه
سیاه از حرف می شود
معانیِ درهم
عمق سیاه را
از طول سینه بالا می رود!
آن گاه
سطح سیاه
حادثه در حرف را
در حاشیه ی سینه
سپید می گذارد
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شاعرانه آرام , شاعرانه های باد
عمود روی سنگ
خیمه می زند
نسیم این سو
در فراسوی خاک
اینک که باران بی گمان
سبد سبد سرخی افق را
نثار گونه ها می کند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
سرازیری تند آب
تبار سنگ های ساکن را
به صخره می کوبد
شکل طارمی های قدیمی
روی ستون های آراسته
در این روشنای تاریک
شفیع وقت می شوم
پُر از آفتاب
به نام تمام سنگ ها
در ادامه ی رود
راه به سمت دریا
باز می کنم
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
طعم ترانه ی تنهائی
در صدای گام های تو
منتشر می شود
در حوالی سرشار از
پنجره های بسته
وقتی خسته کنار پیکری می افتم
که تابش هزار آینه
در سکوت اندامش
سقوط می کند
روزی که باران
حضور آسمان را
زیر تصویر نرم ابرها
سیاه برابر نگاه می نشاند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه
گذر آرام از پله های هوش
روئیده حس گزیران
در فضای فراموشی
آن جا که هراس
از پله های هوش
آرام می گذرد
نگاه من
با گام های تو
در هوای معلق
شماره می شود
بی شماره می شود نفس هایم
وقتی با هوایم
دیوانه تر از هوای تو
به هجای نام
می پردازم
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه , شاعرانه های باد
تا شکوه سیب
از بوی عطر تو بالا می رود
نیمروز وقت
همزاد خفته ات را
در پلک های بسته
بیدار می کند
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه
جهنمی در جانب وقت
جنون خاک را آرام
میان طبیعت می ریزد
هفت شاخه یاس سپید
روی سیاه تابنده
محتاج دست هائی است
که سمت آفتاب
بالا می رود
اینک مشتاق چند شاخه
نیلوفر می مانم
که زبان آب را می فهمد
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر ناب , شعرکده
یهودای کدام سلسله
در رگان تو می جنبد
که معجزه ی رسولان عهد عتیق
در کتاب های مقدس
شکل زیتون می روید
هوا در محاصره ی پرنده ها است
هر جا کبوتران صلح
روی تپه های بلند می نشینند
چندین سرو تازه سال
از بلندای آسمان
سقوط می کنند
روی بال پرندگان در گریز
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , شعر ناب , شعر کوتاه , اشعار منصور خورشیدی
شکوه شکفتن
در شانه ی شب
شکل دوشیزگانِ کوچ
در فصل خنده ها
آتش در جان علف می اندازند
روح کدام کنام
ای صدای گام
پهلو بزن
به عصمت آینه
وقتی در محاصره ی هوا
بی هوا می شوی
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه ایران , شعر ناب
حضور خلوت رنگ
میان خواب پریشان
همین دقایق آخر
نفس گشوده به باد و
هراس خاکستر
و آب های نهان
در شگفتی امواج
ظهور میکند اکنون
میان روح جهان
در هجای دوم آدم
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
قانون پریدن
از زبان تو
شکل می گیرد
میان رفت و آمد
هجای بلند بال
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , عکس منصور خورشیدی , شعر کوتاه
شکل پرواز شد
آواز میان لب های تو
تا طول آشنایت
معنا شود
قانون پریدن
از زبان تو
شکل می گیرد
میان رفت و آمد
هجای بلند بال
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر پرواز , شعر کوتاه
آبیِ ناگهان
تکانم می دهد
دهان روز، هنوز
بی طلوع تو بسته مانده است
از چه رو می ریزد
در من
این آبیِ از پس ِابرها
((منصور خورشیدی))
برچسب ها: منصور خورشیدی , اشعار منصور خورشیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.