هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد
آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز شود
به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد
من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , غزلسرا , شعر ناب , اشعار فاضل نظری
اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار
سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد
صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار
از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدیم
آخر نه به اقرار رسیدیم نه به انکار
در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم
جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار
تنهایی خود را به چهار آینه دیدم
بیزارم،بیزارم،بیزارم، بیزار
ای عشق مگر پاسخ این فال تو باشی
مشت همه را بازکن، ای کاشف اسرار
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , غزلسرا , شعرکده
شاید از اول
نباید عاشق هم می شدیم
این درست
اما جدایی...
اشتباهی دیگر است
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , شعر کوتاه , شعر جدایی
طاووس من ! حتی تو هم در حسرت رنگی !
حتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی !
یک روز دیگر کم شد از عمرت ، خدا را شکر
امروز قـــدری کمتر از دیروز دلتنگی
از " خود " گریزانی چرا ای سنگ ! باور کن
حتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگی
عمریست در نی شور شادی میـــدمی اما
از نــــی نمی آید به جز اندوه آهنگی
دنیا پـــلی دارد که در هر سوی آن باشی
در فکر سوی دیگری ! آوخ چه آونگـی!
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , شعر طاووس , اشعار فاضل نظری , غزلسرا
یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
با مرگ خو بگیر! همین است زندگی
با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سربه زیر! همین است زندگی
تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟ همین است زندگی!
برگِرد خویش پیلهتنیدن به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین است زندگی
پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی
چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن
«لبخند» ناگریز، همین است زندگی
دلخوش به جمعکردن یک مشت «آرزو»
این «شادی» حقیر همین است زندگی
با «اشک» سر به خانه دلگیر «غم» زدن
گاهی اگر چه دیر، همین است زندگی
لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر، همین است زندگی...
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , غزلسرا , شعر زندگی
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیــرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیــــرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغـــــــــــوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد، چه جای نگرانی است؟
من ساختــــــــه از خاک کـــویـــرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیــرم
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , غزلسرا , شعر ناب
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد
من و تو پنجره های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد
ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببین
کجاست آن که دلش را سپر نخواهد کرد
خبرترین خبر روزگار بی خبری ست
خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد
مرا به لفظ کهن عیب می کنند و رواست
که سینه سوخته از «می» حذر نخواهد کرد.
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , غزلکده , اشعار فاضل نظری , شعر ناب
به جای سرزنش من
به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین
ماه است!
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , شعر کوتاه , شعر ناب , عکس عاشقانه اینستاگرام
در تمام سال های رفته بر ما ، روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , رباعی سرا , شعر کوتاه
تا از تو هم آزرده شوم سرزنشم کن
آه این منم ای آینه ! کم سرزنشم کن
آن روز که من دل به سر زلف تو بستم
دل سرزنشم کرد ، تو هم سرزنشم کن
ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد
در بیش و کم شادی و غم سرزنشم کن
یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم
اینبار قدم روی قدم سرزنشم کن
من سایه ی پنهان شده در پشت غبارم
آه این منم ای آینه کم سرزنشم کن
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , شعر ناب , شعر
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگریست
جای گلایه نیست! که این رسم دلبریست
هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه ها زود باوریست
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان نابرابریست
دشنام یا دعای تو در حق من یکی ست
ای آفتاب هر چه کنی ذره پروری ست!
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسری ست
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , عکس فاضل نظری , شعر ناب
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , غزلسرا , شعر ناب
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلن به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم.
((فاضل نظری))
برچسب ها: فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , شعر ناب , شعر
فرصت امروز هم
با وعده فردا گذشت
بیوفا ! امروز با فردا
چه فرقی میکند …
((فاضل نظری))
برچسب ها: شعر کوتاه , شعر گرافی فاضل نظری , اشعار فاضل نظری , شعر عاشقانه
مپرس حال مرا ..
روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام ..
هیچ کس کنارم نیست …
((فاضل نظری))
برچسب ها: اشعار فاضل نظری , شاعر فاضل نظری , شاعرانه فاضل نظری , عاشقانه فاضل نظری
مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.