امروز رد شد از کنار من ,
مردی که بوی عطرتو میداد...
زخم گذشته م باز سر وا کرد ,
قلبم دوباره از نفس افتاد..
با هر قدم از من گذشت و رفت ,
خیلی شبیهت بود رفتارش...
مثل تو گرم و تلخ و سنگین بود
ترکیب بوی عطر و سیگارش..
از صورتش نگامو دزدیدم ,
چشم و دلم از عشق ترسیدن
شاید خودت بودی... نمیدونم ..
زنها همیشه غرق تردیدن...
پیراهن تو آسمونم بود ,
پیراهن اون مثل آواره...
لعنت به این چارخونه آبی,
لعنت به هرکی عطرتو داره..
من سعی کردم بی تفاوت شم ,
دست از سر دنیات بردارم...
اون مرد باعث شد بفهمم که
مثل گذشته دوستت دارم..
((شقایق رعیتی))
برچسب ها: شقایق رعیتی , اشعار شقایق رعیتی , شعر ناب , ترانه های عاشقانه
تاريخ : یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵ | 15:23 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.