خواب دیدم که دیگر نیستی ...
باورم نمیشد، دیگر مرا نمیخواستی
دیگر برایت مهم نبودم!
دیگر نمیتوانستم دستانت را بگیرم ...
هراسان از خواب پریدم
خدارا شکر کردم که خواب بود
نفس عمیقی کشیدم و تازه یادم افتاد
که تو خیلی وقت است که نیستی !
خیلی وقت است که رفته ای ...
کاش همه ی اینها فقط یک خواب بود، یک خواب وحشتناک!
نیستی و نبودنت کابوسی شده در بیداری هایم ...
((رضا کریم پور ))
برچسب ها: رضا کریم پور , اشعار رضا کریم پور , شعرکده , شعر کابوس
تاريخ : شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ | 11:0 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.