
تمامی مردم
نام عزیزشان را
بر درخت حک میکنند
نازنینم
نام تو را
بر استخوان تنم خواهم کوفت
((نوزاد رفعت))
ترجمه : آرش سنجابی
برچسب ها: نوزاد رفعت , شعر جهان , کانال شعر ناب , اشعار شاعران خارجی

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست
مردم چشمم فروماندهست در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست
خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است
کوه گردون سای را اندیشه از سیلاب نیست
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم
ورنه این صحرا تهی از لالهٔ سیراب نیست
آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست
گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست
جلوهٔ صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست
جای آسایش چه می جویی رهی در ملک عشق
موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست
((رهی معیری))
برچسب ها: رهی معیری , غزلسرا , اشعار رهی معیری , کانال شعر ناب

بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار
تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم
خاطر از آیینه صبح است روشن تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه رویی یافتم
گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم
بی تلاش من غم عشق تو ام در دل نشست
گنج را در زیر پا بی جستجویی یافتم
تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم
چون صبا در زیر زلفش هر کجا کردم گذار
بک جهان دل بسته بر هر تارمویی یافتم
ننگ رسوایی رهی نامم بلند آوازه کرد
خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم
((رهی معیری))
برچسب ها: رهی معیری , غزلسرا , اشعار رهی معیری , کانال شعر ناب

تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریهٔ بیاختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بیغبار باید و نیست
مرا ز بادهٔ نوشین نمیگشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست
درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست
به سردمهری باد خزان نباید و هست
به فیضبخشی ابر بهار باید و نیست
چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست
کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو
به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست
رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست
((رهی معیری))
برچسب ها: رهی معیری , غزلسرا , اشعار رهی معیری , کانال شعر ناب

قدت که میان قاب در پیدا شد،
لرزید دلم، دچار شد، شیدا شد...
یک شوخی بچه گانه، یک عشق بزرگ
من زنگ زدم در بروم؛ در وا شد...
((یعقوب زارع ندیکی))
برچسب ها: یعقوب زارع ندیکی , شعر کوتاه , شعرکده , اشعار یعقوب زارع ندیکی

ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا
آسوده درو والا، آهسته درو شیدا
در وی سر سرجویان گردان شده از گردن
در وی دل جانبازان تنها شده از تنها
بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی
بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا
خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل
لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا
با نقد خریدارش آینده خه از رفته
با نسیهٔ بازارش امروز پس از فردا
گر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟
زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا
رسوایی فرق خود در فوطهٔ زرق خود
کمپوش، که خواهد شد پوشیدهٔ ما رسوا
گر زانکه ندانستی، برخیز و طلب میکن
ور زانکه بدانستی، این راز مکن پیدا
ای اوحدی، ار دریا گردی، مکن این شورش
زیرا که پس از شورش گوهر ندهد دریا
((اوحدی مراغه ای))
برچسب ها: اوحدی مراغه ای , غزلسرا , شعر ناب , اشعار اوحدی مراغه ای

حتما در یکی از زندگی های قبلی مان
شاید هزارسال پیش
همدیگر را دیده ایم
و آن جا آن قدر مهربان بوده ای
که هزارسال است
نامهربانی ات را
تاب آورده ام!
((ریحانه جباری))
برچسب ها: ریحانه جباری , اشعار ریحانه جباری , شعر کوتاه , شعر ناب

زن که باشی
رها کردن بلد نیستی
یک نفر را همیشه
با خود داری
((سمیرا آنالویی))
برچسب ها: سمیرا آنالویی , اشعار سمیرا آنالویی , کانال شعر , کانال شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.




























