ما تنها میزبان مهتابیم
نه روزی که در نقش دیگرش تابید
آه، زنی که روز با نام تو
بر بام می گذرد!
دست های زرینت باید سرزمینی دیگر را
نشانه رود
ما میزبان آن ماهیم
که دیریست بر نمی تابد
بانو! ماه را دوباره
روشن کن...
((زنده یاد نازنین نظام شهیدی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , گروه شعر , اشعار نازنین نظام شهیدی
زیر ابرهای تو ایستاده ام
و گلویم گرفته است ،
کنار تابستان
تلفن زنگ می زند
این ابتدای باران هاست
گوشی تلفن ابری ست !
رنگ ها گرد شماره گیر می پیچند ،
بوی باران بر انگشتانم حلقه می زند
روی سیم هایی که به اندازه ی این هجرانی
سیاه و طولانی ست ...
بر صدایت بوسه می زنم !
و ناگهان
تابستانی میان بارانم ...
((نازنین نظام شهیدی))
-
👇👇👇
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , گروه شعر , اشعار نازنین نظام شهیدی
بیایید بادها را ترجمه کنید
بارانها را
و این سکوت وسیع را در من
حالا که اینقدر بیهودهام با دستهایم، خانهام، خیابانم
برای سامان تمام آن کلمات باز بیایید
باز بیایید با کلماتی به طالع نو
زیر نوری که از شکافی نامرئی در کیهان میتابد
تا من گزارشم را از ظهور شما و این جهان کبود
یک جا تمام کنم
((نازنین نظام شهیدی))
👇👇👇
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , اشعار نازنین نظام شهیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
سراغ آسمان را گرفته ام
و نشانی من مثل همیشه دستهای شماست
((نازنین نظام شهیدی))
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , اشعار نازنین نظام شهیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
کاغذ ها دوباره سپیدند
و به بسترهای اغواگرانه می مانند.
بازی آغاز شده است.
هر چند درها را بستند
صندلی ها وارونه شد.
صحنه روشن شد.
صحنه خاموش شد
پرده را بستند
صندلی ها تا نشد
پلک ها تا شد
و ما چشم بستیم به روزی با که نمایش ابری
آفتاب در آن اتفاق می افتد.
بازی آغاز شده است.
کارت ها را دوباره ریخته
منظره شعر را ورق بزنید
یک برگ دیگر
بازی ادامه می یابد
حق با شماست
من این دلقک را همیشه به جای مرگ بازی کرده ام.
((نازنین نظام شهیدی))
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , اشعار نازنین نظام شهیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
با امتداد کوه هایی که دستان من هستند
و صبحی که آغاز می شود
با ردی از شب .
کجا ،تو را خواهم خواند؟
آخرین پرنده ی انتهای زمین
کنار این یاس سپید
که نور این سرزمین تاریک بوده است.
با کلمات
پروای همیشه نیست
و لبه های تیز این شب
ما را خواهد لغزاند.
((نازنین نظام شهیدی))
برچسب ها: نازنین نظام شهیدی , اشعار نازنین نظام شهیدی , شعر کوتاه , شعر ناب
زیر ابرهای تو ایستاده ام
و گلویم گرفته است
کنار تابستان
تلفن زنگ می زند
این ابتدای باران هاست...
گوشی تلفن ابری ست
رنگ ها گرد شماره گیر می پیچند
بوی باران بر انگشتانم حلقه می زند.
روی سیم هایی که به اندازه ی این هجرانی سیاه و طولانی ست
بر صدایت بوسه می زنم
و ناگهان
تابستانی میان بارانم.
((نازنین نظام شهیدی))
برچسب ها: اشعار نازنین نظام شهیدی , شعر باران , شاعرانه باران , نازنین نظام شهیدی
.: Weblog Themes By Pichak :.