هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت
((عبید زاکانی))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: عبید زاکانی , اشعار عبید زاکانی , شعر خیال , شعر کوب
آن روز که در محشر مردم همه گِرد آیند
ما با تو در آن غوغا
دزدیده نظر بازیم...
((عبید زاکانی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: عبید زاکانی , شعر محشر , شعر نظر بازی , شعر عشقبازی
ای مقصد خورشید پرستان رویت
محراب جهانیان خم ابرویت
سرمایهٔ عیش تنگدستان دهنت
سر رشتهٔ دلهای پریشان مویت
((عبید زاکانی))
برچسب ها: عبید زاکانی , اشعار عبید زاکانی , شعر کوتاه , شعر ناب
تا مهر توام در دل شوریده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست
((عبید زاکانی))
برچسب ها: عبید زاکانی , رباعی سرا , شعر کوتاه , شعر ناب
هرکس که سر زلف تو آورد بدست
از غالیه فارغ شد و از مشگ برست
عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ
داند که میان این و آن فرقی هست
((عبید زاکانی))
برچسب ها: عبید زاکانی , اشعار عبید زاکانی , رباعی , رباعی سرا
از شوق توام هست بر آتش خاطر
بیوصل توام نمیشود خوش خاطر
در حسرت ابرو و سر زلف خوشت
پیوسته نشستهام مشوش خاطر
((عبید زاکانی))
برچسب ها: عبید زاکانی , اشعار عبید زاکانی , رباعی سرا , شعر کوتاه
پیش لب و زلفش ای دل از حیرانی
چون ابروی شوخ او مکن پیشانی
سودازدگی زلف او میبینی
باریک مزاجی لبش میدانی
((عبید زاکانی))
برچسب ها: عبید زاکانی , اشعار عبید زاکانی , رباعی سرا , شعر کوتاه
جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست
بیشم مجال صبر و سر انتظار نیست
دیوانه این چنین که منم در بلای عشق
دل عاقبت نخواهد و عقلم به کار نیست
گر خواندنت مراد و گر راندن آرزوست
آن کن که رای تست مرا اختیار نیست
ما را همین بسست که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست
ای دل همیشه عاشق و همواره مست باش
کان کس که مست عشق نشد هوشیار نیست
با عشق همنشین شو و از عقل برشکن
کو را به پیش اهل نظر اعتبار نیست
هر قوم را طریقتی و راهی و قبلهایست
پیش عبید قبله بجز کوی یار نیست
((عبید زاکانی))
برچسب ها: اشعار عبید زاکانی , شعر ناب , شعر گرافی , عاشقانه
در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست
ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست
در خلوتی که باده و ساقی و شاهد است
حاجت به چنگ و بربط و نای و رباب نیست
خوش کن به باده وقت حریفان که پیش ما
عمری که خوش نمیگذرد در حساب نیست
اینک شراب اگر هوست میکند وضو
در آفتابه کن که در این خانه آب نیست
ما را که ملک فقر و قناعت مسلم است
حاجت به جود خسرو مالک رقاب نیست
همچون عبید خانهٔ هستی خراب کن
زیرا که جای گنج بجز در خراب نیست
((عبید زاکانی))
برچسب ها: اشعار عبید زاکانی , شاعرانه , شعر ناب , عبید زاکانی
دردا که درد ما به دوائی نمیرسد
وین کار ما به برگ و نوائی نمیرسد
در کاروان غم چو جرس ناله میکنم
در گوش ما چو بانگ درائی نمیرسد
راهی که میرویم به پایان نمیبریم
جهدی که میکنیم بجائی نمیرسد
این پای خسته جز ره حرمان نمیرود
وین دست بسته جز به دعائی نمیرسد
بر ما ز عشق قامت و بالاش یک نفس
ممکن نمیشود که بلائی نمیرسد
هرگز دمی به گوش گدایان کوی عشق
از خوان پادشاه صلائی نمیرسد
گفتم گدای کوی توام گفت ای عبید
سلطانی این چنین به گدائی نمیرسد
((عبید زاکانی))
برچسب ها: اشعار عبید زاکانی , عبید زاکانی , شعر ناب , جملات شاعرانه
باز در میکده سر حلقهٔ رندان شدهام
باز در کوی مغان بی سر و سامان شدهام
نه به مسجد بودم راه و نه در میکده جای
من سرگشته در این واقعه حیران شدهام
بر من خستهٔ بیچاره ببخشید که من
مبتلای دل شوریدهٔ نالان شدهام
رغبتم سوی بتانست ولیکن دو سه روز
از پی مصلحتی چند مسلمان شدهام
بارها از سر جهلی که مرا بود به سهو
کردهام توبه و در حال پشیمان شدهام
زاهدان از می و معشوق مرا منع کنند
بهتر آنست که من منکر ایشان شدهام
گفت رهبان که عبید از پی سالوس مرو
زین سخن معتقد مذهب رهبان شدهام
((عبید زاکانی))
برچسب ها: اشعار عبید زاکانی , عبید زاکانی , شعر ناب , جملات شاعرانه
.: Weblog Themes By Pichak :.