به یکبار
درّه ای پُر از پروانه می شود
آغوشم
چنگ می اندازم
شعرهایی کوتاه
در دستان شب
پرپر می زنند
رهایشان می کنم
در ماه
خرده ریز واژه ها
فانوس برمی دارند
به جستجوی تو...
((شیون فومنی))
برچسب ها: شیون فومنی , اشعار شیون فومنی , شعر جستجو تو , شعر های عاشقانه
-
زیبا ترین حضوری از عشق در من ای دوست
عشقی که آتشم زد در ماه بهمن ای دوست
راهم زدی و آهم در سینه ی شب افروخت
گم شد ستاره ي من در روز روشن ای دوست
یکدم نمی توانم بی صحبت تو دم زد
افکندی ام چو قمری طوقی به گردن ای دوست
جادوی آفتابی همخون دختر تاک
پرکن پیاله ام را، مردی بیفکن ای دوست
از چله ی کمانِ قد کمانی ما
تیری توان نشاندن بر چشم دشمن ای دوست
می رانمت چو مهتاب بر موج آب دیده
دارم در آرزویت دریا به دامن ای دوست
نی پایبند شهرم نی گوشه گیر صحرا
زین بیشتر چه خواهی از جان شیون ای دوست
-
((شيون فومني))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: شیون فومنی , اشعار شیون فومنی , غزلسرا , غزل های شیون فومنی
می بارد آسمان دل من بیا بیا
دریا مرا گرفته به دامن بیا بیا
ای خندۀ ملیح سحر،ای سپیده دم
ای با ستاره دست به گردن بیا بیا
بالا بلند،قامت فواره وار صبح
فانوس کوچه باغ سترون بیا بیا
ورد کبوترانۀ طاووس آفتاب
سوسوی ارغوانی سوسن بیا بیا
آشوب خون ،حماسۀ قربانیان دیو
آبستن هزار تهمتن بیا بیا
لبخند بامدادی گل بر سلام آب
ناز نگاه نور به روزن بیا بیا
حجب شفق ،عطوفت خورشید،شرم ماه
همخوابۀ دریچۀ روشن بیا بیا
سالار ایل لاله ،که با تو کنیز عشق
مانوس چون کبوتر و ارزن بیا بیا
نوشاب صبر افشره ی میوه های زرد
حلوای غوره زار غم من بیا بیا
مفهوم مریمانۀ عذرا به دلبری
مسخ تو راهبان ریازن بیا بیا
لیلای شرق سوگلی دختران دیر
دیبای آب و آئینه بر تن بیا بیا
کولاک بر گریز فصول گریز پای
یاد آور جوانی شیون بیا بیا
((شیون فومنی))
برچسب ها: شیون فومنی , اشعار شیون فومنی , غزلسرا , غزل های شیون فومنی
پشت پگاه پنجره محصور خانه ای
خاتون قصه های بلند شبانه ای
بی آفتاب می گذرد روزهای سرد
خالیست از تو کوچه پری زاد خانه ای
بر شاخه ای که سر کشد از لابلای برف
تنها ترین پرنده بی آب و دانه ای
مغشوش از خیال تو خواب دریچه هاست
گنجشک بامداد کدامین کرانه ای؟
روئیده بر لبان تو وحشی ترین تمشک
از روزگار گمشده در من نشانه ای
روح تو آن پرنده که محفوظ مانده است
از دستبرد کودکی من به لانه ای
آنسوی دره های سکوت صدای آب
در برفپوش بدبده,تیهو ترانه ای
تکرار از تو می شود آواز آبی ام
بر آبگیر خاطره ها سنگدانه ای
وقتی ستاره بر سر پل تاب می خورد
تشویش ماه در سفر رودخانه ای
تصویری سرشک روان منی,اگر
تا نا کجای دربدری ها روانه ای
از دودمان شعله ام اما چه بی تو سرد
در آتشم نشانده هوای زبانه ای
هر غنچه ای به دیده من زخم تازه ای
هر شاخه ای به شانه من تازیانه ای
ای شعر ای گلوله که در قلب شیونی
این خوشتر از تو بر دل سنگش کمانه ای
((شیون فومنی))
برچسب ها: شیون فومنی , اشعار شیون فومنی , غزلسرا , غزل زیبا
سفر ترا به سلامت,مرا به من بسپار
مرا به لحظه بدرود خویشتن بسپار
غرور شعر مرا پیش پای آتش ریز
به داغگاه دلم حسرت سخن بسپار
مرا که دورترین شاخه ام بهاران را
به خاک فاجعه,عریان و بی کفن بسپار
سرود تلخ مرا ای صلابت تاریخ!
به ذهن نارس این عصر دلشکن بسپار
شبانه کوچ کن از سرزمین لالائی
مرا به خوابگه سرد یاسمن بسپار
چو عطر پونه به دامان آسمان آویز
مرا به غربت پهناور دمن بسپار
دل مرا که پر از نوحه ی پریشانی ست
به قمریان جدا مانده از چمن بسپار
به کوچه های تهی مانده از ستاره ام,هر شام
دوباره مست و غزلخوان و گامزن بسپار
ز خط خاطره ام بگذر,ای طلائی رنگ
سفر ترا به سلامت_ مرا به من بسپار
((شیون فومنی))
برچسب ها: شیون فومنی , اشعار شیون فومنی , غزلسرا , غزل زیبا
.: Weblog Themes By Pichak :.