تو درخت تنومندی هستی
که شاخههایت
در هر بهار
چلچلهها را به مهمانی فرا میخواند
بیادعا و بیمنت
و من بی تو
ریشهی خشکی هستم که
تمام خاک سرزمین مان را
از شمال تا جنوب
در جستوجوی قطرهای آب میپیماید
بگو بیتو چه کنم
مهربانم ...
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , اشعار شهره روحبانی , شعر ناب , شعر کوتاه
باران بهانه بود تا تو را بیابم
و عاشقانههایم را در زیر چترت رها کنم
چه باران زیبایی میبارد، امروز که چترت خانهام شده
و دستهای گرمت همراه همیشگیام
باران ببار... زیباتر از همشه ببار ... چترمان باز است
صدای قدم زدنمان زیر باران شنیدنی ست
ما با هم ریزش برگهای زرد را تماشا میکنیم
صدای خش خش برگها را میشنویم
ما با هم زمستان را تجربه میکنیم
تا با هم به بهار برسیم
باران، چترمان باز است... ببار
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , شعر باران , شاعرانه باران , اشعار شهره روحبانی
بارانی که سالها پشت چشمهایم انبار شده بود
عاقبت از نگاه آسمان بارید
من ایستاده در صف زندگی بودم
به خاطر چیزی که خدا میخواست
و یکی از روی صندلی بلند شد و گفت:
جای خالی ... بفرمایید بنشینید
و کسی دیگر به من یک چتر تعارف کرد
چه غمگنانه بود...
یک روز که باران میبارد
مرا به دهکدهای دور میبرند
چتری روی سرم نگیرید
بگذارید خیس باران شوم
مگر میشود باران ببارد...
من خیس باران نشوم
و شعری نگویم...
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , اشعار شهره روحبانی , شعر باران , شعر بارانی
اگر روزی به جرم سرخ احساس
برای شاخه ای یخ ناله کردم
برای ماندن و پروانه گشتن
به روی زندگیمان سایه کردم
اگر روزی ته یک قصه را من
برای دلخوشی افسانه کردم
اگر بازآمدی اینجا کنارم
به روی عاشقی پیمانه کردم
اگر روزی میان کوچه عشق
کنار تو خزان را بیمه کردم
میان سایه ای از جنس لبخند
من اینجا با تو شاید لانه کردم.
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , اشعار شهره روحبانی , شعر ناب , شعر عاشقانه
من در بلندای ارتفاعی پست
تمام ترانههایم را برای تو سرودم
حتی وقتی که نبودی
در اندوهی بیپایان
این یعنی ...
من عاشق تو بودم
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , شعر ناب
تو
تمام آنچه هستی
که من از زندگی میخواستم
و جایی به هم رسیدیم
که دنیایمان رو به سقوط بود...
میخواهمت
بیآنکه دستانم به دستانت برسد
میخوانمت
بیآنکه شکوه روحت را درک کنم
قصیدهی بینظیر من
سفر به سلامت...
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , اشعار شهره روحبانی , شعر عاشقانه , شعر کوتاه
یاد تو ابری کوچک است
که چشمهای مرا بارانی میکند
و نسیمی است
که از میان گیسوانم میگذرد
و من
چقدر دلم برایت تنگ شده...
برای صدایت
و نگاهت
که طعم عسل میدهد
تو میتوانی خورشید را روبهروی آینه بنشانی
و آسمان را به زانو دربیاوری
تو میتوانی
گلهای سرخ را آشفتهی نگاه مهربانت کنی
و نسترنها را آوارهی کوچهی عاشقی
تو پرندهای مهربانی
که بیپروا کوچ میکند و
ترانهی رفتن میخواند و
زیر باران میرقصد
و مِهر مهربانش بر دل هر پروانهای مینشیند.
این روزها
تمام دلتنگیهایم را
بهجای تو به آغوش میکشم
وقتی که جای تو میان بازوانم خالی ست
و من
چقدر دلم برایت تنگ شده...
((شهره روحبانی))
برچسب ها: شهره روحبانی , اشعار شهره روحبانی , شاعرانه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.