شعر های باران خورده ....

بیداری ام را

به دقیقه های صبح نسپار

آشوب چشمانم

خواب را می ترساند

وعده ای بده عشق

تا برگردم از سکوت خویش..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

ای عشق

بخواب چشم من اگر می آیی

زنبق های انتظار را

تیمار کن

عطر خیالت

بارانی ست

ک نگاهم را می بارد

و حسرت شانه ای ک سر

بر دیوار حوصله ات

با هر ساز مخالف می لرزد

برایم خانه ای بساز

که هیچ آواری ویرانش نکند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

به چشمانت که می نگرم

هزار حرف نگفته آوار می شوند

در نگاهم

بیا فقط یک بار

آرام و شمرده زمزمه کن

دوستت دارم..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

خیال بی خیالی را

نگیر از من

خوشم با سرنوشتم

قسمتش با تو..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

باید

بخودم بیایم

گویا دوست داشتنی در من

قد می کشد

دلم

از سکوت پنهانش

می هراسد..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

بی گناهتر از من

شعرهایم که

از هجوم عشق

راه ب کوچه های بن بست می برند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

بر لبم سيگارِ

لب هايت

دود مي شود

و ظرافت انگشتانم

هواي

كراواتت را

گره اي كور مي زند

تا حسرتِ

بوسه اي كه سوخت

و آغوشي كه يخ زد

بي جواب نماند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

-

حکم اگر دل است

بریده ام آن را

به بوسه ای

به وقت باخت..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

از فتح تو که برگردم

بیقراری ام

جولان می دهد

میان نگاهم

بیا و زنجیرم کن

به خیالت..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

هارمونی آغوشت

سلیس ترین ملودی دستانم

به خواب خیالت بنوازم

دلم قرار میخواهد از تو..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

از دوتار دلم که بگذری

سه تار چشمانم

مسخ می کند

نگاهت را

بیهوده به هر در نزن

افتاده است قرعه ات

به نامم..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

می خواهمت

ای مکث بلند چشمانم

پنجره ی دیدارمان

بر دست خیابان ماند

چنارها سکسه کنان

پیاده روها را

فرش کردند

و یادت

حوالی خاطره ها بوسه فرستاد

امان

از جمعه ها

به وقت همیشگی

وقتی به قدر چشم برهم زدنی

با من قرار میگذارند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

آنقدر از تو پُرم

که آغوش های بسته

حسادت می کنند

بوسه ات را

غلاف کن

لبانم به تکریم عشقت می رقصند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

دست هایت

ابدیت من است

میان شلوغی روزگار

دخیل می بندم نگاهم را

به آمدنت

قاصدک انتظار را

پرواز ده..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

فانوس نگاهم

سوسوی آخرین ستاره را

از بر است

به شب نباز

رویاهای ناتمام

در قاب صبح انتظار می کارند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

برای خوابم

لالایی

باران بخوان

شعر موهایم را

به سر انگشتان ِ نوازشت

غزل بگو

کلمات

عاشق ِ بوسیدن ِ تو اَند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

دست

به شعرهایم که می کشم

به صف می شوند

خاطرات

چشم هایم

نرده های واژه ها را

بالا می رود

تا از شاخه ی انگشتان ِ

غزل

نگاهت را بر دارد

تمام سالنامه ها

پل می شوند

تا بودن مان از یاد ِ

هیچ روزی نرود

خیالم

از بوسه و گل سرخ

عشقی می سازد

تا در گوش ِ سنگین

دنیا

دوستت دارم را

فریاد کند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

نگاه کن

از من تا تو

فاصله فقط یک نفس است

تا جان بگیرد عشق

از بوسه های دل..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

از رخوت شب ک بر میگردم

انتظار سلامت

شاعرم می کند

از هر پنجره ی صبح ِ خیالت

واژه می چینم

تا شعر بوسه ام جان بگیرد

به هوای لبانت

برای گفتن روزبخیری

که چشمانم را از بر است..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

صدايم كن

چنان كه سكوت

در خون ِ خود برقصد

شانه ها مرگ را

دست به سر كنند..

مرا بنواز!

اشتهاي پرواز

بر لب هاي شيميايي شهر

بوسه مي زند

و سه تار

كه سنگين تر از هميشه

بر زخمه ي دل

درد پریدن مي نوازد...

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

خواب نما شده ام

ببين !

نيستي

اما خيالت

گردن ِ احساسم را شكست

رحم كن

دست از سر خوابم بردار

گنجشك هاي روي ديوارمان

باور مي كنند

بهار ،

به خانه ام رسيده است

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

شب

هارمونی چشمانم

در نگاه توست

خیالت را بخوابان

بیداری ام

به لمس بودنت رسیده ست..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

از وضوی دل

به قد قامت الصلاه

چشمانم که میرسی

نیت کن

آغوشم را

شاید شهادت بدهد

به قربت تو

برای سلامی بی هیچ بدرود

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

با چشمانم

رفاقت دیرینه دارد

نگاهت

و شانه ات به سرم

آغوشت به تمامم..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

تو که نیستی

نامی ندارد

خیال بی خیالی ام

از من نگذر

دل به دل شب داده ام

بی تو ...

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

حواس پرت تر از

تو

کسی را نمی شناسم

میان قلبم نشسته ای

و بی خبری ...

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

به بیداریت ک برسم

هزار گنجشک بیقرار

دلم را می نوازند

بگو

کدام آواز پرنده

میان انعکاس چشمانت

پیدایم می کند..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋

نه

نمی شود از تو نبود

با تو نخواند

ترانه ی صبح را

وقتی به خوش رقصی شب

با رویاهامان مشکوکم..

🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋