یک روز از خواب بیدار می شوی
نگاهی به تقویم می اندازی
نگاهی به ساعتت
و نگاهی به خود خودت در آینه
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس
جز خودت حیف نیست ...
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , عشق , شاعرانه نسرین بهجتی
من لیلی نیستم
ولی آنقدر جنون در
آستین دارم
که تو باور کنی
گاهی مجنون می تواند
یک زن باشد ...
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , عشق , شاعرانه نسرین بهجتی
دختر ایرانشهر
چهار نعل
از روی مین هایی که در قلبت کاشتند رد شو
مفتود الاثر که بشوی
دنیا ککش هم نخواهد گزید .
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
زنی که دیگر گریه نمی کند
زنی که دیگر نمی خواهد بمیرد
زنی که با قناری هاهم صدایی می کند
زنی که با صدای جنگل ...خزه می شود بر تنه درختان
زنی که کنار ظرفشویی سه متر بالاتر پرواز می کند
و با خدا یواشکی قهوه می نوشد و ظرف می شوید
زنی که پس از هزار سر بالایی زندگی
درست در قله ترمز دستی را می کشد
و همه بدها را خط می زند و همه بدیها را می بخشد
این زن یک زن سطحی احمق نیست
این زن تا عمق استخوانش زجر کشیده است
و تازه فهمیده است که هرگز دو بار به دنیا نمی آید
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
شبهای من تاریک نیست
چون تو هستی جایی
و مرا دوست داری !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شاعرانه نسرین بهجتی , شعرکده
وقتی طرز نگاهت را به نامهربانان عوض کنی
بجای اینکه از دست آنها عصبانی باشی
برای آنها دل خواهی سوزاند!
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
فانوس اين خانه عاشقانه مي سوزد
گردباد هم که باشي
خاموش نخواهم شد
دريا با جزر مي رود
که با مد بازگردد
يا جزر باش يا مد
اين کشتي شکسته
بايد به ساحل برسد
((نسرين بهجتي))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
آه ...چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارم
. باید فکری به حال انار و هندوانه شب یلدا بکنم
و تندتر از درناها ....
با همین چرخ خیاطی مارشال قدیمی
دامن آبی آسمان را زیکزاگ بدوزم
و بخاطر گنحشکهایم
فقط به اتفاقات خوب فکر کنم
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
مادرم به من گفت
غصه نخور دخترم
من با همین پیراهن سپیدم
یک صبح دلتنگی دوباره باز خواهم گشت
و با خودم بوی نان خواهم آورد
مادرم گفت سماور نفتی مرا روشن کن
فتیله اش را آرام پایین بکش و آبی بالا ببرش
تا من برایت تعریف کنم
برای دوباره دیدن تو و خانه ای که دوست داشتم
چگونه عزرائیل را ساعتی دست به سر کردم !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
پدرم گفت غصه نخور پسرم
روزی تو هم بزرگ خواهی شد
پدرم راست می گفت
پدرم همیشه راست می گفت
من بزرگ شدم یک شبه
درست بعد از مرگ خودش
زمانی که هنوز کودک بودم !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
می خواهم قفس بشکنم
دلم پر از پرنده است
ای شهسوار سبزه رو غبار آلود
این خلخالهای مرصع را از پایم بازکن
پر و بالم را سنگین نکن
رویای من فقط آسمان است !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
غبار آینه را می زداییم
سر بر شانه های پائیز می گذاریم
چه ماجرای لطیفی است
میانسالی بی ویرایش و بی دلهره ما در آینه
وقتی که هر دو تا همیشه
آینه دار یکدیگریم
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
گاهی می شود
در بدترین شرایط زندگی بهترین خاطره را ساخت
کافیست فقط فکر کنیم
زندگی زیاد هم جدی نیست !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
شبهای من تاریک نیست
شبهای من
باور کن تاریک نیست
چون من خدا را دارم
و ترا که جایی هستی
از ستاره های آسمان خیمه مادر بزرگم دورتر
و مرا دوست داری
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
قرارمان اول پائیز
کنار خیمه مادر بزرگ
دیوانگی با تو
خشم قبیله با من !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
آن اتفاقی که به روی زمین افتاد
دل من بود
زخم پایت را دریاب
دل من برگ نبود دل من آینه بود !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
از وقتی که رفت
عطر چای از فنجان ما پرید
تمام عطرهای جهان را در قوری ریختیم
باغ بهار نارنج شیراز
و مُشت مُشت هل پاکستان
کاری از پیش نبرد
مادر قرار ما این نبود
که تو تمام جهان را بگذاری
و راز طعم دلچسپ چای ات را
را با خودت به بهشت ببری !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
گاه می شود از مغرب طلوع کرد
گاه می شود چون آهوی افتاده در دره
شکارچی رفته
از لحظه افتادن از پایان شروع کرد ...
گاه می شود با اسب چوبی شیهه کشید
تاخت و پایان مسابقه فریاد زد
من بُردم بُردم
گاه می شود مثل یک پیچک امین الدوله لرزان بود
میان گردباد چسپید به دیوار خانه یار و
تا عاشق شدنش فقط ترانه سر داد
گاه می شود از راه دور
با آبی رگهای دست یار
با ستاره های آسمانش نبض زد
گاه می شود زیر آفتاب سوزان بلوچستان
روی همین نیمکت شکسته
زیر همین مدرسه بی سقف
با همین پای برهنه
قدم زدن در کره ماه را با خدا شرط بندی کرد
گاه می شود از مغرب طلوع کرد
گاه می شود
با دست خالی از لحظه افتادن از پایان شروع کرد
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
اگر هنوز هم در انتظارش هستی
قفل زنگ زده در را به حال خودش رها کن
و کلید خانه را عوض نکن
گاهی یک اشتباه کوچک
بزرگترین اشتباه زندگیت خواهد شد
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
هر چقدر هم قوی باشی
یک روز ... یک جا ... یک محرم نامحرم
تو را می شکند
درست از همان نقطه ای که رد ترکت را به او
صادقانه نشان داده بودی !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
پدر پیرم آلزایمر گرفته است
نه گله آهوان چشمان مادرم را در جوانی اش بخاطر دارد
نه پروانگی اش را در پیری
وقتی که به دورش می چرخدو لقمه در دهانش می گذارد
مادر پروانه ما کم کم دارد آب می شود
حتی از پدرم کوچکتر شده است
تا به او اعتراض میکنیم که حواسش بخودش هم باشد
به ما اخم می کند و می گوید خجالت بکشید
پدرتان آلزایمر گرفته من که نگرفته ام
او مرا نمی شناسد من که او را می شناسم !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
گاهی آدمهای زخم خورده جفت خود را
از روی زخمهای شبیه خودشان پیدا می کنند
هم زخمها با اعتبارترین همدم هستند
چون سوزش نمک را بر زخم دل
از جان میفهمند !
((نسرین بهحتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
با گذشت باش
تا جایی که تو را احمق تصور نکنند
مهربان باش
تا جایی که از روی تو رد نشوند
نصیحت کن
تا حایی که حالشان از تو بد نشود
از سیلویت ببخش
تا جایی که برای خودت مشتی گندم باقی بماند
از خیانت او بگذر
تا جایی که باورش نشود بیگناهست
برای کسی که دوست داری بجنگ
تا جایی که نشکنی
و سرانجام ....
خودت را باور داشته باش
تا جایی که جهانی تو را باور کند
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , عکس نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شاعرانه نسرین بهجتی
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
در فصل کاشت با بهار برقص
در فصل داشت با تابستان بچرخ
پس از برداشت
در پاییز کنار دیوار بنشین
و چپقت را روشن کن
...با زمستان کنار کرسی بنشین
شاهنامه بخوان و استکان استکان چای
به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
*مبادا ... مبادا زندگی را
دست نخورده برای مرگ بگذاری *
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شاعرانه نسرین بهجتی , شعر ناب
جدایی یعنی یکی رفته است
بی آنکه رفته باشد
یکی مانده است
بی آنکه مانده باشد !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
با گذشت باش
تا جایی که تو را احمق تصور نکنند
مهربان باش
تا جایی که از روی تو رد نشوند
نصیحت کن
تا حایی که حالشان از تو بد نشود
فروتن باش تا جایی که خودت کوچک نشوی
از سیلویت ببخش
تا جایی که برای خودت مشتی گندم باقی بماند
از خیانت او بگذر
تا جایی که باورش نشود بیگناهست
برای کسی که دوست داری بجنگ
تا جایی که نشکنی
و سرانجام ....
خودت را باور داشته باش
تا جایی که جهانی تو را باور کند
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
فقط در شرایط بحرانی زندگی ات متوجه می شوی
چه کسی کنار توست و چه کسی مقابل توست
کسی که کنار تو میماند حتی اگر ازخونت نباشد
همخون توست !
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
آدمهای مهربان
در مقابل خوبی های یک طرفه شان هرگز احساس حماقت نمیکنند
چون خوب بودن برای آنها عادت شده
هرگز به آدمهای مهربان زخم نزنید
چون گوشه قلب خدا زخمی می شود
((نسرین بهجتی))
برچسب ها: نسرین بهجتی , اشعار نسرین بهجتی , شعر کوتاه , شاعرانه نسرین بهجتی
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.