انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , کافه شعر
غمگینم ...
مثل همه ی زن هایی ؛
که دوست داشتند...
در این لحظه ...
جای دیگری باشند .
غمگینم…
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , کافه شعر
جادهای بودم...
باریک، به اندازۀ یک نفر
و طولانی و یک طرفه
آنقدر که باید عصازنان
به روزهای پیری و کوریام میرسیدی
چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده شدن...
چگونه برگشتی؟
-
((لیلا کردبچه))
-
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , کافه شعر
برقص
پیش از آن که پروانه ها
خاطره گل های پیراهنت را
برای شکوفه های پلاسیده تعریف کنند
و
حریر نازک دامنت را
دست های زبر زندگی نخ کش کند!
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر کوتاه , شعر ناب
صبح است
صبح خیلی زود
و بیدار شده ام
تا دوست داشتنت را
زودتر از روزهای قبل
شروع کنم.
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
فردا صبح بیدار می شوم
و فراموش می کنم بارها دوستت داشته ام
کنار پنجره می ایستم
به تماشای کودکانی که عادت دارند
هرصبح، زنی سراغ «کوچه ی خوشبخت» را از آنان بگیرد
و با لبخندهای کوچکشان بگویند:
«تماشای آسمان
چشمان هیچ کس را آبی نخواهد کرد!»
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
هربار به تو فکر می کنم
یکی از دکمه هایم شل می شود
انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می افتد
و چیزی به نبضم اضافه می شود
که در شعرهایم نمی گنجد
کافیست ترا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت عاشقانه ترینِ لهجه هاست
و چگونه لرزش لب های من
دنیا را به حاشیه می برد
دوستت دارم
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند
و تمام هجاهای غمگینی
که به خاطر تو شعر می شود
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینی است در من
که نه سقط می شود
نه به دنیا می آید
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
چه فرق می کند با کدام لهجه درد می کشم
هربار دوست داشتن
مرا یاد شکم های برآمده می اندازد
و فکر می کنم باید به جای عشق
برای دکمه هایم دلیل محکم تری می آوردم
زن
زاییده نمی شود
ساخته می شود
و دختری که صدای گریه های عروسک تازه اش
از تمام شریان هایش عبور می کند
چه دیر می فهمد اگر گل های چادر مادرش را
محکم تر بو می کرد
هیچ وقت گم نمی شد
و چه زود یاد می گیرد لالایی های تازه اش را
باید خرج آجرهای خانه اش کند
تا مدادهای رنگی دخترش
سقف ها را با درد کمتری روی دیوارها بکشند
می دانم
قرار بود هیچ وقت برای تو لالایی نگویم
تا صبح ها به خاطر پرهای خیس بالش من
به رنگ آسمان شک نکنی
و به آوازهای غمگین پرنده هایی
که هرشب تخم های شکسته می گذارند
قرار بود هیچ وقت لالایی نگویم
چیزی نگویم
اما در گلویم آوازهای هزاران پرنده ی مرده گیر کرده است
و زندگی دست هایش را
هر شب دور گردنم قفل می کند و کلیدش را
خانه های کوچک نقاشی های تو قورت می دهند .
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟
- نگاهم می کنی
و چشم هایت چقدر خسته اند !
انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند -
نگاه می کنی به من
برفی که بر موهایم باریده
راه تمام آشنایی ها را بسته است
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست
نگاه می کنی به خودت
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای
و لرزش لب هایش را انکار می کنی
میان سطرهایش راه می روی
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی
واژه ها
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر
برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد .
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
حسودم،
به انگشتهایت
وقتی موهایت را مرتب میکنند
حسودم،
به چشمهایت
وقتی تو را در آینه میبینند
و حسودم،
به زنی که رد شدن از لنزهای رنگیاش
رنگ پیراهنت را عوض میکند
چه کار کنم؟
من زنِ روشنفکری نیستم
انسانی غارنشینم،
که قلبم هنوز در سرم میتپد؛
- که بادی که پنجرههای خانهام را به هم میکوبد،
روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟
و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم میآورد،
روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟ -
حسودم
و هی میترسم از تو
از خودم
از او
میترسم و هی شمارهات را میگیرم
و صدای زنی ناشناس
که شاید عطر تو از گلهای پیراهنش میچکد
که شاید بوی تو از انگشتانش میچکد
که شاید حروف نام تو از لبانش میچکد
هر لحظه از دسترسم دورترت میکند
تو دور میشوی
من
فرو
میروم در غار تنهاییام
کنار وهمِ خفاشی که این روزها
دنیایم را وارونه کردهست
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
مرده شوها چه می دانند
لب های من چقدر قشنگ دوستت دارم را
با چهار هجای کشیده ادا می کردند
و انگشتانم هنگام نوشتن از تو
چگونه لای سطرها ریشه می دادند.
چه می دانند
گونه هایم چگونه عطر بوسه های تو را
در توحش گل های سرخ پنهان می کردند
و موهایم میان انگشتان تو
چگونه باد ها را به مسیر های تازه می بردند.
تو اما می دانی
بهتر از همه می دانی
موهای من چقدر مشکی تر و بلند تر بودند
وقتی انگشتانت را
لای موهای کسی از یاد ببری
و "یادش بخیر"
سهم کوچکم از شبانه هایت می شود.
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر عاشقانه
نگران من نباش
دست هایم را
به از دست دادن عادت داده ام …
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: اشعار لیلا کردبچه , شعر کوتاه , شاعرانه لیلا کردبچه , تکست گرافی
آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه ای
باز نشود ؟
((لیلا کردبچه))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار لیلا کردبچه , شاعرانه لیلا کردبچه , شعر گرافی
.: Weblog Themes By Pichak :.