هر چه هستی باش!
اما کاش ...
نه !!
جز اینم آرزویی نیست
هرچه هستی باش !
اما باش !
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر خاطره
این جزر و مدِ چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟
این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود
آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین
آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود
امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود؟
در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود
دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل شب راه می رود
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر خاطره
گرفته تر ز خزان دلم خزانی نیست
ستاره بارتر از چشمم آسمانی نیست
به حجم تنگدلی های آفتابی من
مدار حوصله هیچ کهکشانی نیست
سزای پاکی ات ای اشک، آستینی نیست
به سر بلندی ات ای عشق، آستانی نیست
مرا که شانه ام از حمل آفتاب خم است
بجز پناه دو دست تو سایبانی نیست
به سوگواری این چشم های سرگردان
به غیر چشم سیاه تو نوحه خوانی نیست
به غیر تسلیت چشم های دلسوزت
مرا نیاز تسلی به همزبانی نیست
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , غزلسرا
ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟
هر دم به هوای دل ما می آیی
باز آی و قدم به روی چشمم بگذار
چون اشک به چشمم آشنا می آیی
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر کوتاه
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
((قيصر امين پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر کوتاه
با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر خاطره
در خوابهای کودکی ام
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار
انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله می کشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مه آلود
در دود
دود
دود ...
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر کوتاه
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!
تکرار...
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , شعر کوتاه , شعر ناب , اشعار قیصر امین پور
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر آواز عاشقانه , شعر ناب
با توام
ای لنگر تسکین
ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل
با توام
ای نور
ای منشور
ای تمام طیفهای آفتابی
ای کبود ِ ارغوانی
ای بنفشابی
با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین
با توام
ای شادی غمگین
با توام
ای غم
غم مبهم
ای نمیدانم
هر چه هستی باش
اما کاش
نه ، جز اینم آرزویی نیست
هر چه هستی باش
اما باش
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شعر ناب
این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشمهای خسته ی خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شعر الفبای درد قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر گرافی
از بد بتر اگر هست
این است
اینکه باشی
در چاه نابرادر ، تنها
زندانی زلیخا
چوب حراج خورده ی بازار برده ها
البته بی که یوسف باشی
پس بهتر است درز بگیری
این پاره پوره پیرهن
بی بو و خاصیت را
که چشم هیچ چشم به راهی را
روشن نمی کند
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شعر ناب , شاعرانه قیصر امین پور , شعر
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم
خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم
سکوتم آب شد
چشم بستم
بسترم آتش گرفت
در زدم
کسی این قفس را وا نکرد
پر زدم
بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم
دفترم آتش گرفت
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر گرافی , جملات زیبا
نه از مهر ور نه از کین
می نویسم
نه از کفر و نه از دین
می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است
از این می نویسم
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , شعر کوتاه
گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟
شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟
پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو ؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو ؟
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , غزلسرا , شاعرانه قیصر امین پور , شعر ناب
انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کوذک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است !
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شعر
و قاف
حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من
آغاز میشود
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شعر کوتاه , شعر , شاعرانه قیصر امین پور
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رو نوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شعر
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد برای روز مبادا
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل
همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو
روز مبادا است
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , جملات زیبا قیصر امین پور , کارت پستال شعر
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم
((قیصر امین پور))
برچسب ها: اشعار قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , جملات زیبا قیصر امین پور , کارت پستال شعر
سايه سنگ بر آينه خورشيد چرا ؟
خودمانيم ، بگو اين همه ترديد چرا ؟
نيست چون چشم مرا تاب دمى خيره شدن
طعن و ترديد به سرچشمه خورشيد چرا ؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خنديد چرا ، آن که نخنديد چرا ؟
طالع تيره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا ديد چرا ؟
من که دريا دريا غرق کف دستم بود
حاليا حسرت يک قطره که خشکيد چرا ؟
گفتم اين عيد به ديدار خودم هم بروم
دلم از ديدن اين آينه ترسيد چرا ؟
آمدم يک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد اين سور شب عيد چرا ؟
((قیصر امین پور))
برچسب ها: قیصر امین پور , شاعرانه قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور , شعر
.: Weblog Themes By Pichak :.