هر کس از دور تو را دیده دچارت شده است
دلبری کردنِ با فاصله کارت شده است
می زنی عطر و می آید همه جا از تو خبر
شهر انگار اتاقت شده اما بی در
مثل ترسیدن از زوزه ی گرگی در برف
منعکس می شود اندوه بزرگی در برف
می شود در دل هر زلزله آرام گرفت
با تو در حمله ی چنگیز سرانجام گرفت
رفتنت زخم زبانی ست که جا می ماند
استخوانی ست که در زخم رها می ماند
زندگی نیست میان من و این شهر شلوغ
زندگی بی تو فقط قول و قراریست دروغ
هیچکس نیست که تکرار تو باشد در من
مرد و مردانه فقط عشق بپاشد در من
کاش برگردی و پایان زمستان باشی
آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی
بعدِ یک عمر گرفتاری و دلمشغولی
قانعم با تو به یک زندگی معمولی
با تو در دورترین شهر قدم بردارم
با همین زندگی ساده که در سر دارم
می گذاری تو به تنهایی من پایت را
می نشینی که خودم هم بزنم چایت را
خواب دیده ست تو را مثنویِ تازه ی من
پر شد از عطر تو اندوه بی اندازه ی من
تو که بیگانه ترین مرد به این زن شده ای
کشورش بوده ای و قسمت دشمن شده ای
گوشه ی دنج اتاقی وطنت خواهد شد
هر کسی غیر من افسوس زنت خواهد شد
بس که آوردن هر خاطره مشروط به توست
خسته ام از تو و هر چیز که مربوط به توست
گر چه آغاز شده جنگ جهانی در من
و بعید است تو هم زنده بمانی در من
کاش برگردی و پایان زمستان باشی...
آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی
مرگ در جیب کتت باشد و نزدیک شوی
اسلحه رو به من، آماده ی شلیک شوی
ماشه را می کشی و تیر خلاصت را...بنگ
ترسم این است که دور از تو بمیرم دلتنگ
-
((سمیه قبادی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: سمیه قبادی , غزلسرا , شعر فاصله , شعر برف
موهای من در روسری یادم می اندازند
سربازهای خسته ی در خانه پنهان را
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شاعرانه سمیه قبادی , شعرکده
مثل جنگی سرد،دنیا دیر می فهمد مرا
خانه ای ویران پس از آژیر می فهمد مرا
امپراطوری که در یک جنگ معمولی شده ست
کشور معشوقه اش تسخیر،می فهمد مرا
زندگی بعد از تو در این شهر حصرخانگی ست
برده ی جا مانده در زنجیر می فهمد مرا
شیشه ی عطری که روی میز آرایش شکست
و از آن زن می شود تبخیر،می فهمد مرا
من زنی امروزی ام ،اما جهان سوم ات
می کند از چادرم تقدیر،می فهمی مرا؟
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شاعرانه سمیه قبادی , شعرکده
در خانه ات وقتی که داری شعر میخوانی
عطرت زنی را میکشاند رو به ویرانی
آسوده در من مینشینی،چای مینوشی
با شعرهای تازه ات یک صبح بارانی
زنهای زیبا شعرهای تازه ات هستند
با شالها و روسری های زمستانی
زنهای زیبا چکمه های قهوه ای دارند
در کافه ای با صندلیهای لهستانی
لبهای تو آشوبهای توأمان هستند
چشمان تو چون انقلابیهای لبنانی
تا کوههای زادگاهم عاشقت هستند
سرچشمه ای زیر گلویم نیست زندانی
گنجشکها نام تو را هر صبح می پرسند
مثل زنان پر هیاهوی خیابانی
زنهای در من خفته نامت را نمی دانند
سر می روی از شیشه های عطر پنهانی
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شاعرانه سمیه قبادی , شعرکده
باید که از حوالی قلبم بکاهمت!
با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت...
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , کانال اشعار سمیه قبادی , کانال سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی
تو که بیگانه ترین مرد به این زن شده ای
کشورش بوده ای و قسمت دشمن شده ای
گوشه ی دنج اتاقی وطنت خواهد شد
هرکسی غیرِ من افسوس زنت خواهد شد
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شاعرانه سمیه قبادی , شعرکده
در من جهنمی ست که از سر به راهی است
دنیای من بدون تو یک حرف واهی است
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شاعرانه سمیه قبادی , شعرکده
من دختری خجالتی ام در حوالی ات
دارم کلافه می شوم از بی خیالی ات
ترسیده ام از این همه محبوب بودنت
با دختران دور و برم خوب بودنت
((سمیه قبادی))
برچسب ها: سمیه قبادی , اشعار سمیه قبادی , شعر کوتاه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.