غریبه بود نگاه تو
نگاه من چه سرگردون
تنت یخ کرده و بی روح
دیگه دستات نداشتن جون
چه سخته باورش اما
می خواستی آسمونی شی
دلت پیش خدا بود و
می خواستی کهکشونی شی
تموم دلخوشیم این بود
که برگردی به آغوشم
تموم بُغضِ من این بود
واسه اینه که خاموشم
تموم بُغض من این بود
چشام می دید نفسهاتو
غریب و خسته و آروم
به دنیا بستی چشماتو
روی دستای بی جونت
می ریختم اشک باباجون
تو ساکت بودی و من هم
بدون تو شدم ویرون
سکوتِ تلخ بغضامو
خفه کردم که برگردی
می دونستم محاله که
بمونی چون سفر کردی
بابا برگرد دلم گیره
اسیرِ دستای گرمت
بابا جونم میدونستی؟
جونم بنده به لبخندت
تو رفتی از کنار ما
دلم از بغض می میره
تو رفتی آسمونی شی
بابا برگرد دلم گیره
((مژده شکوری))
(بیاد پدر)
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: مژده شکوری , اشعار مژده شکوری , شعر پدر , ترانه ای برای پدر
.: Weblog Themes By Pichak :.