
مثل این سنگریزه ها
مسلم است که آرام ایستاده ام
اما آن ماهی
آن ماهی سیاه غمگین
فکر میکند
دریا کافی نیست
و کلمات از حباب ها رساترند
((الناز وحدتی))
برچسب ها: الناز وحدتی , اشعار الناز وحدتی , شاعرانه الناز وحدتی , شعرکده

تصورم کن
چون کرمی حریص
میان شاخه های توت
آرامش چه برگهای سبزی را
پاره می کردم
برای رسیدن به پیله ات
دلم می خواست پروانه ات شوم
کسی چراغ ها را خاموش کرد
کسی چراغ ها را روشن
پیراهن زاده شدم
بر اندام زنی غمگین
و هر شب پروانه ای در پیله ام
می سوزد
کسی چراغ ها را خاموش می کند
کسی چراغ ها را روشن
((الناز وحدتی))
برچسب ها: الناز وحدتی , اشعار الناز وحدتی , کانال اشعار الناز وحدتی , شعر ناب
تو شب را ندیده ای
نشسته ای سر سفره ی بی بی
هی موهای سیاهت را بافته اند
هی بخت سپیدت را باز کرده اند
چشم هایت را
با هزار و یک قصه ی نازپرورده بسته ای
و هنوز فکر می کنی
بستن چشمها فصل را عوض می کند
بیدار شو
بیا من نشانت دهم
شب از کدام پنجره می آید
صورتت را بچسبان
به شیشه خانه ها
آن تقدیر خونین
که در خود مچاله شد
نمی تواند تنها اناري باشد
تو هنوز
پشت پرده را ندیده ای یلدا
((الناز وحدتی))
برچسب ها: الناز وحدتی , شعر شب یلدا , شعرکده , شاعرانه الناز وحدتی

اندوه، نام دیگر مادر نیست!
دستم را
از تمام شعرهايم
بيرون میگذارم
براي پاك كردن اشك
از چشم تمام نقاشی هايی كه
از چهره ی مادر میكشند
انگشت میگذارم بر تمام تابلو فرشها
و تصوير اندوه را
از تار و پودشان پاك میكنم
هيچ شعری
آ نقدرها عاشقانه نيست
و هيچ تصويری آنقدر
و هيچ تارو پودی آنقدر
كه درد را
از ميان تمام ذرات
بيرون بكشد
((الناز وحدتی))
برچسب ها: الناز وحدتی , اشعار الناز وحدتی , شعر ناب , شعر مادر
.: Weblog Themes By Pichak :.


























