آسمان را
زیر سقف اتاقش آورده
زنی که
با دود سیگارش
ابر می سازد ...
((نسرین رضایی))
برچسب ها: شعر سیگار , نسرین رضایی , اشعار نسرین رضایی , شعر کوتاه
قلاب کردی تنت را در تنم
من دریا شدم و
کبودی های تنم
ماهیهای کوچکی که
روی اندامم لیز میخوردند
مردانگیات را در بازوهایت خلاصه نکن!
دریا که به آغوش صخره برود
تنش زخم بر میدارد
شکافته میشود ...
((نسرین رضایی))
برچسب ها: نسرین رضایی , اشعار نسرین رضایی , شعر ناب , شعر کوتاه
تصادف نگاهی با یک قاب ،
صدای سازی از دور ،
و یا حتی حس عطری در فضا ،
در یک چشم برهم زدن
خاطرهی مُرده ای را زنده می کند.
حال
چگونه انتظار داری
فراموشت کنم؟
وقتی شهر پر است از تو!
هر ساختمانی را که میبینم ،
به تو میاندیشم
به این که
شاید آجرهای آن ساختمان را
تو
روی هم چیده باشی!
((نسرین رضایی))
برچسب ها: نسرین رضایی , اشعار نسرین رضایی , شاعرانه آرام , شاعرانه های باد
نه .
دریا شوری اش را هزار برابر هم کند
به نمک لبهای تو نمیرسد !
پسر دریا!
قهر نگاه تو وحشی تر از آن است
که بتوانم یائسگی لبانم را
به تعویق بیندازم.
وقتی از وسط نگاه خورشید میرفتی
باران مرا میشست
و رفتنت را... .
حالا فهمیدهام که این شهر
لیزتر از آن است
که بتوانم تو را میان دستهایم نگه دارم
سـُـر میخورَد هر چه توست
از میان تمام من!
بارانِ سینه خیز، روی اندامم
گرمای آغوشی را به یادم میآورد
که زمستانم را تابستان بود.
حالا
دیگر
همهی فصلهای دلم
جابه جا شده ...
((نسرین رضایی))
برچسب ها: نسرین رضایی , اشعار نسرین رضایی , شعر ناب , شعر عاشقانه
تمام مردها را
جلوی گلولهها فرستادی
فرمانده!
حالا بگو
برای پس گرفتن آغوشی که
تمام وطنم بود
به کجا لشگر بکشم؟
((نسرین رضایی))
برچسب ها: نسرین رضایی , اشعار نسرین رضایی , شعر وطن , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.